ارنست همینگوی (Ernest Hemingway)
یک زندگی رنگارنگ
ارنست میلر همینگوی در بیست و یکم جولای سال ۱۸۹۹ م. در ایالت ایلینوی آمریکا متولد شد؛ یک نویسندهٔ برندهٔ نوبل ادبی، یک شکارچی قهّار و یک ماجراجوی واقعی. ارنست در خانوادهای متموّل و شاد به دنیا آمد و تا شش سالگی در محل تولدش زندگی کرد. پدرش یک پزشک بود و مادرش معلم آواز. در همان کودکی بود که عاشق ماهیگیری شد و هیچوقت هم از این علاقه ذرهای کم نشد. روزنامهنویسی اولین شغلی بود که در ابتدای جوانی پیش گرفت و فهمید نوشتن، کاریست که قرار است زندگیاش را وقفش کند؛ البته نوشتنی که حاصل تجربه بود و سفر و ماجراجویی. هنوز نوجوان بود که جنگ جهانی اول درگرفت و ارنست میخواست بهعنوان یک سرباز آمریکایی عازم جبهههای جنگ شود؛ همین اتفاق هم افتاد، اما ضعف بیناییاش مانع از وارد شدنش به خط مقدم شد. درعوض همراه با نیروهای ایالات متحده به ایتالیا رفت و بهعنوان رانندهٔ آمبولانس، به خدمت صلیب سرخ درآمد. مثل هر سرباز دیگری، جنگ تاثیر غیرقابل انکاری روی روحیه و شخصیت او گذاشت؛ اما همانطور که از زندگی و نوشتههایش پیداست او شخصیت مقاومی داشت و تلخی جنگ نتوانست او را بشکند. حتی در یکی از عملیاتها ۲۰۰ ترکش به بدنش وارد شد، اما بازهم زنده ماند! این جنگندگی ادامه پیدا کرد، ارنست به وطنش برگشت و مثل یک قهرمان مورد استقبال مردم شهرش قرار گرفت. در ۲۲ سالگی با دختری به نام هدلی ریچاردسون آشنا شد و این آشنایی به اولین عشق، و سپس به ازدواج منجر شد. شخصیت محبوب و اجتماعی ارنست انگیزهای شد تا آنها پاریس را برای زندگی انتخاب کنند و در این سالها، اولین فرزندشان متولد شد. ارنست به طبیعت میرفت، شکار میکرد، مثل همیشه ماهی میگرفت، با خانواده وقت میگذراند… و همین زمان بود که دست به قلم برد. محبوبیت او در پاریس هم سر جایش بود و در عرض ۵ سال بهعنوان یک ستارهٔ نوظهور شهرت خوبی را بهدست آورد؛ اما اینجا ماجراجویی برایش چالش بزرگی را رقم زد. اولین رشتهٔ داستانهای کوتاه او، با قلم گیرا و جذابی که یک استعداد بالقوه بود، با عنوان در زمانهٔ ما منتشر شد. بعدها و پس از مرگش، خاطراتی که از پاریس دههٔ ۱۹۲۰ نوشته بود، منتشر شد؛ چیزی که همینگوی از مردم، فرهنگ، نویسندگان و شیوهٔ زندگی در فرانسه میدید. روحیهٔ تغییرپذیری و تغییردهندگی، علایقش را هم دربر گرفت و در ۲۷ سالگی، برای دومین بار عاشق شد؛ اما این به این معنی نیست که خانواده برای او بیارزش بود. او با هدلی و فرزندشان جان، در کوههای آلپ اسکی کرده بود و یکی از بهترین آثارش، «خورشید همچنان طلوع میکند»، نتیجهٔ خاطراتی بود که از سفرشان به اسپانیا و شرکت در مراسم فرهنگی آنها، بهدست آمده بود. نتیجه اینکه ازدواج دوم هم به سومی منجر شد، و سومی هم به چهارمی! آخرین ازدواج او طولانیترینشان بود که از ۵۰ سالگی شروع شد و تا زمانی که ارنست اسلحهٔ شکاری را روی سرش گذاشت و ماشه را کشید، ادامه داشت.
آثار، سبک و افکار ارنست همینگوی
به همینگوی لقب پدر داستاننویسی مدرن را دادند و برنده شدن نوبل ادبیات در سال ۱۹۵۴، اعتبار او را بیش از پیش در سطح جهانی بالا برد. جملههای کوتاه، واژههای دقیق، عبارتهای کوبنده و خیالپردازی به سبک مینیمال؛ اینها رمز موفقیت نویسندهای بود که درطول زندگیاش هفت رمان، دو کتاب غیرداستانی و شش مجموعهٔ داستان کوتاه نوشت؛ و در تمام این سالها مشغول چیدن پازلی بود که همین رمز موفقیت را میسازد. تعریفی که خود همینگوی از نوشتن و تجربه دارد، بهترین و سادهترین بیان برای فهمیدن عقاید و دیدگاهش به زندگیست. قواعد نویسندگی آنچنان برای او تعریف نمیشد و هرگز خودش را به فرمهای معمول محدود نمیکرد. او نوشتن را بدون تجربههای جدید بیمعنی میدانست. نوشتن برایش از روی عشق بود، نه اجبار؛ و وقتی مینوشت، مرزبندیهایی که در ادبیات بود را نمیپذیرفت. اولین کتاب او، مجموعهٔ داستان کوتاه «در زمانهٔ ما»، تنها ۲۰ صفحه دارد و در همین حجم کم، جملات زیادی هست که واقعا از صمیم قلب نوشته شده. شاید از بیرون بتوانیم زندگی او را قضاوت کنیم، اما در نوشتههایش احساس و عشق حرف اول را میزند. بدون هیچ شاخ و برگ اضافی یا اغراق در توصیف چیزی. در این بخش شاهکارهای همینگوی را معرفی میکنیم.
- پیرمرد و دریا؛ آخرین و بهترین رمان همینگوی که در کوبا نگاشته شد و در سال ۱۹۵۲ به انتشار رسید. این کتاب داستان پیرمرد کوبایی جسوری را روایت میکند که برای صید یک نیزهماهی بزرگ، از هیچ خطری دریغ نمیکند. این رمان محکمترین دلیل برای اعطای جایزهٔ نوبل ادبی به همنیگوی است.
- وداع با اسلحه؛ شاهکار ادبیات جنگی که در ردهٔ آثار تحسینبرانگیز این ژانر در رماننویسی جهان بهحساب میآید. این رمان بازآفرینی رمانگونهایست که شخصیت اصلی آن، بهنوعی وقایعی را روایت میکند که خود همینگوی در جنگ جهانی اول تجربه کرد. اتفاقات تلخ و تکاندهندهٔ این رمان، با توصیفات منحصربهفرد همینگوی این کتاب را ماندگار کرده است.
- مردان بدون زنان؛ مجموعهای از ۱۴ داستان کوتاه که با مضامین خیانت و طلاق و هوس، حقیقت مفهوم عشق را به چالش میکشد.
- زنگها برای که به صدا درمیآید؛ این رمان حول محور شخصیت یک سرباز در جنگ داخلی اسپانیا، ما را با دوراهیهایی که مفهوم اخلاق را برای او میسازد، مواجه میکند.
- برفهای کلیمانجارو؛ رمان پرمخاطب و متفاوت همینگوی که با لحنی جدید، اما با همان زبان خاص و گویا، مفهوم رنج، درد و بیماری را با طبیعت و بیرحمی آن پیوند میدهد.
ترجمهٔ آثار ارنست همینگوی در ایران
رمانهای همینگوی از همان یک قرن پیش، بهمحض انتشار به کشورها و فرهنگهای مختلفی صادر میشد و ترجمههای زیادی را از آن خود کرد. او به زبان بینالمللی مینوشت و خوانندههای انگشتشماری بودند که مجذوب سادگی و صلابت نوشتههایش نشوند. در زمان حیاتش و حتی پیش از دریافت نوبل، در اروپا آثار او به فروش زیادی رسیده بود و شناخت گستردهای از او برای مردم دنیا ایجاد شده بود. خوشبختانه ادبیات فارسی هم، همیشه اشخاص دغدغهمندی داشته که در حوزهٔ ترجمه، آثار درجهیکی به بازار کتاب ایران عرضه کردهاند. مرحوم استاد نجف دریابندری مترجمی بود که از ابتدا شیفتهٔ شخصیت و افکار همینگوی بود و او را یکی از دلایل فعالیتش در ادبیات میدانست. دریابندری با تسلّط بالایی که به ساختار زبان انگلیسی داشت، توانست بهترین ترجمهها را از رمانهای همینگوی خلق کند.
جملات ماندگار ارنست همینگوی
- شجاعت یعنی صلابت در هنگام فشار.
- تو آنقدر دلیر و ساکتی که فراموش کردم رنج میکشی.
- زندگی همه مثل هم تمام میشود. فقط جزئیات اینکه چگونه زندگی کرد و چگونه مرد، انسانها را متفاوت میکند.
- سختترین چیز این است که در فرآیند عشق ورزیدنِ بیشازحد به کسی، خودت را گم کنی، و فراموش کنی که تو هم منحصربهفرد هستی.
- هیچ شرافتی در برتری به دوستان نیست. شرافت واقعی در برتری به خودِ گذشتهات است.
- تو باید آماده باشی که همیشه بدون تشویق کار کنی.
- با آگاهی کامل زندگی کن، با ایدههای جدید شادمان باش، و سرمست عاشقانههای غیرمعمول.
- الان زمان این نیست که به نداشتههایت فکر کنی. به کاری که میتوانی با داشتههایت انجام بدهی فکر کن.