معرفی و بررسی کتاب راهنمای مردن با گیاهان دارویی
«راهنمای مردن با گیاهان دارویی» یک رمان ایرانیست، اما از زمانی که شروع به خواندنش میکنید شما را یاد داستانهای خارجی میاندازد. «عطیه عطارزاده» نویسندهٔ جوانیست که با نوشتن این کتاب، اولین تجربهٔ ادبیاش را تبدیل به یک اثر درخشان کرده و با یک کتاب، هواداران زیادی را منتظر کتاب بعدیاش کرده است. این کتاب به داستانی میپردازد که نه به تعداد شخصیتها، بلکه به شخصیتپردازی آنها متکیست. همین دروننگری و روایت ذهنی (subjective) بهترین زمینه را ایجاد میکند برای رفت و آمد از واقعیت عینی به واقعیتهای مجازی. سبکهای ادبی شاخصههای مختلفی دارند که یک نویسندهٔ تازهکار ممکن است در ترکیب و انسجام آنها دچار مشکل شود؛ و مهمترین نکته در تناسب این شاخصهها با واقعیت است. راهنمای مردن با گیاهان دارویی کتابیست دربارهٔ انسانی که در تنهایی زندگی میکند و در عین حال، دنبال راه فراری از این زندگی هم هست. شخصیت اول داستان یک دختر نابیناست و از آخرین خاطراتش که به کودکی برمیگردد، فقط تصاویری محو و بیمعنی و وهمآلود در ته ذهنش رسوب کرده. در نبود قوهٔ بینایی دختر به حواس دیگری که بازتشدید هم شده، چنگ میزند و به همین واسطه مبنای پیوندهای مفهومی در ذهن و کلام او جنس دیگری دارد. عطارزاده با بیانی سنگین اما لحنی ساده، همذاتپنداری خواننده را نسبت به واقعیت جهان دختر جلب میکند؛ واقعیتی که چه در بیان رئال و چه در بیان شاعرانه، «عینی» نیست. بستن چشمهای شخصیت اصلی داستان باعث میشود تصاویر ذهنی داستان را در دست بگیرند و وقتی همهچیز ذهنی شد، پنجرهای به جهانهای غیرواقعی باز میشود. سوررئالیسم از ابتدا به دنبال رسیدن به کشف هنرمندانهای بود که در هر سبکی نمود دارد، اما با گذشت زمان از فانتزی جدا شد و در ترکیب با پستمدرنیسم، عملاً معنای واقعی خودش را از دست داد و این ویژگیاش را فقط در نقاشی به یادگار گذاشت. نقاشی «ماندگاری حافظه» را به یاد بیاورید؛ «سالوادور دالی» در این اثر ساعتهایی را به تصویر میکشد که در آفتاب سوزان درحال آب شدن و فرو ریختناند. این شاهکار دالی را میتوانیم الگویی بگیریم برای خلق درلحظهٔ نویسنده و بنیان نگاه فلسفی کتاب را بر آن بگذاریم. شخصیتهای این داستان در اوج نمادین بودن عادیاند؛ در عین عمیق بودن پوچ و بیهویتاند؛ و همزمان جنونِ بهدستآوردنِ یک رؤیا را، در واقعیت تلخ به دوش میکشند. عطیه عطارزاده اولین کتابش را در سال ۱۳۹۶ در همکاری با نشر چشمه به انتشار رساند. برای آشنایی بیشتر با راهنمای مردن با گیاهان دارویی و خرید اینترنتی کتاب در ادامه این مطلب با ما همراه باشید.
موضوع داستان کتاب راهنمای مردن با گیاهان دارویی
دختری که با مادرش در یک خانهٔ قدیمی در محلهٔ دروازه دولت تهران زندگی میکند، زندگیشان یک روزمرگی ساده است و از راه فروختن گیاهان دارویی روز را شب میکنند. اینها ویژگیهای داستانیست که هیچکس را به خواندن ترغیب نمیکند، تا اینکه نویسنده از ایدههای اساسی و هوشمندانه استفاده کند. یک اتفاق ساده که در یک کتاب رئال اصلاً محل بحث نیست، در این کتاب شکافی فلسفی را پدید میآورد و با پیشروی در داستان، این شکاف عمیقتر و عریضتر میشود. در ۵ سالگی یک اتفاق باعث میشود که چشمهای دختر از تماس با یک گیاه بینایی خود را از دست بدهد و حالا ۱۷ سال است که چیزی را ندیده؛ مگر آخرین تصاویر از حادثه را، به همراه فکرهایی که در تاریکی مطلق خود را با سر و شکلهای مختلف نمایان میکنند. نابینا بودن او بهترین بهانه برای کشاندن داستان به سمت سوررئالیسم است و توصیف محکم و قابل لمسی که از واقعیت دارد، لمس غیرواقعیها را هم برای ما ممکن میکند. بیان شاعرانه را در تار و پود داستان میبینیم؛ نه در الفاظ و دستور زبان و نوع گوش، که در شکلدهی به مفاهیم و پیوندهای انتزاعی. عطیه عطارزاده از زبان انسانی روایت میکند که با نبود جهان در برابر چشمهایش، مفهوم زمان هم برایش به انحلال رفته و رقیق شده است. درست مثل ساعتهای آبشدهٔ دالی، در اینجا زمان دیگر یک قانون فیزیکی نیست بلکه یک قالب تکرارشونده در ذهن انسان است. شاعرانگی که از آن حرف میزدیم خود را در تنهایی شخصیت نشان میدهد؛ تنهاییای که مثل یک چاه است و هرچه در آن عمیقتر میشویم به معنای پررنگتری میرسیم. دختر مزهها و صداها و بوها را در دست دارد و با چینش مخصوص خود، تعریفی تازه از رنگ و شکل و سه بُعد فیزیکی میسازد.
برای آشنایی بیشتر با این کتاب میتوانید مطلبی با عنوان «معرفی رمان راهنمای مردن با گیاهان دارویی» را در مجله کتابچی مطالعه بفرمایید.
دربارهٔ نویسنده؛ عطیه عطارزاده
ایدههای نویسنده در طرح و پرداخت داستان ما را کنجکاو میکند که بدانیم از کجا و چطور به ذهن او رسیدهاند. عطیه عطارزاده این درخشش ایدهها را یک پدیدهٔ لحظهای میداند و ارزش هر ایده را، با قصهای که میتواند در پشتپردهٔ آن قرار بگیرد میسنجد. او یک نویسنده، نقاش، مستندساز و شاعر متولد سال ۱۳۶۳ است. عطارزاده یک هنرمند پرکار است که تابهحال تجربهٔ قابل توجهی را در چند مدیوم هنری و ادبی کسب کرده. او در آثارش متعادل پیش میرود؛ هم دغدغهٔ اجتماع را دارد و دردهای فردی را دنبال میکند، هم پوچی و خلأ زندگی را در فرم کارش میریزد و هم مضامینش را به سرنوشت درستی ختم میکند. علاوه بر راهنمای مردن با گیاهان دارویی، او تابهحال ۳ کتاب دیگرش را با حمایت نشر چشمه به چاپ رسانده که در کنار هم منبع خوبی برای آشنایی با دنیای نویسنده و شناخت افکار و جهانبینیاش است؛ «من؛ شمارهٔ ۳» در قالب رمان نوشته شده و «زخمی که از زمین به ارث میبرید» و «اسب را در نیمهٔ دیگرت برمان» مجموعهٔ شعر سپید است. عطیه عطارزاده داستانهایش را ساده مینویسد اما اولویت پیدا کردن ایدههای بکر است. مثل غریبههای واقعی، آدمهای دنیای ادبی او در جهانی زندگی میکنند که پر است از افرادی مثل خودشان. آنها تنها ماندهاند و دردهای فلسفی در وجودشان ریشه گرفته و همین ریشههاست که در طول داستان به درخت تبدیل میشود و به ثمر میرسد. این ایدهها را در حیطههای دیگر کار او نیز میبینیم. رمان «من؛ شماره سه» دربارهٔ پسری در اوایل جوانیست که در آسایشگاه روانی بستریست و سالهاست با کسی حرف نزده. عطارزاده از نمادهای ادبی کلاسیک استفاده میکند و مؤلفههای آثار «صادق هدایت» را در نوشتههای او نیز میبینیم. نشر چشمه این کتاب را در مجموعه «کتابهای قفسهٔ قرمز: ساختارگرا، جریانگریز، ضدژانر» منتشر کرده است. اولین کتاب عطارزاده در کنار نویسندگان زن جوانی که امروز پا به عرصه داستاننویسی گذاشتهاند، خوانندگان زیادی را از نسلهای مختلف به ادبیات ایران جلب کرده و امیدواریم که در آینده هم، شاهد این شیب صعودی و پیشرفت او در هر اثرش باشیم.
جملاتی از کتاب راهنمای گیاهان دارویی
من با شتابی باورنکردنی به نیستی فرو میروم. نیستیْ ندیدن نیست، چیز پُرتریست و همزمان خالیتر. شبیه گرفتن یکبارهٔ سر است زیر شیر آب یخ. اندامهای حسی را فلج میکند. نیستیْ بودن در معرض چیزهاییست که از منشئات مجهولی میآیند و به نقاط نامعلومی از بدن یا اعصاب میخورند. شبیه گوش کردن به صدای خارج شدن خون از حفرههای زیر پوست هنگامی که صدها زالو روی بدن است.
سقف دهانم به زبانم چسبیده و مزهٔ مایع تلخی ناشناخته میریزد توی گلوم. دست مرا را از ترس گم شدن لای بوها و صداها فشار میدهم. هنوز نمیتوانم مرز خوابیدن و بیدار شدن را درست تشخیص بدهم. زمانْ حجم بیشکلی شده است و انگار روزهاست که من روی همان صندلی آهنی نشستهام و محکم به آن کوبیده میشوم. تکان میخورم. دست مادر را محکمتر فشار میدهم. همان موقع میگوید که داریم به تهران میرویم، به خانهای که مادرش، خانمکوچک، برایمان گذاشته. پدر اما دیگر نیست. این جمله را خیلی راحت میگوید، انگار بگوید پنیر دیگر در رژیم غذاییمان جایی ندارد. میگوید فردا صبح میرسیم تهران و زندگی تازهای آغاز میکنیم. به اسب سیاهی فکر میکنم که با پدر رویش نمینشستیم و تا پشت درختان باغ گیلاس میرفتیم. هیچ پدری در این جهان دختری نمیخواهد که نمیبیند.
ابعاد خانهمان در طول سالها تغییر میکند. اولینبار که همراه مادر خانه را اندازه میگیرم شش سالم است. به این ترتیب من میتوانم از روی کوچک شدن خانه، بزرگ شدنم را اندازه بگیرم و خودم را فتح کنم. مادر میگوید با دانستن ابعاد دقیق هرچیزی میتوان آن را فتح کرد. میگوید باید خانه را فتح کرد. منظورش از فتح کردن قابل سکونت کردن است. این را هم از گوته یاد گرفته که جایی میگوید: «اگر میخواهید انسانی آزاد باشید باید هر روز آزادیتان را فتح کنید.»
آیا ما انسانها موجوداتی تصویرشدهایم که در واکنش به محرکهای پیرامون به حرکت در میآییم؟ آیا اگر جایی نگهمان دارند بینور، بیصدا، بیبو، بدون گذشته و آینده و بدون کوچکترین تحریکی از عالم خارج، طوری که نتوانیم ذرهای تکان بخوریم و تنمان را دریابیم، باز هم میتوانیم فعل وجود داشتن را احساس کنیم؟ ما در کجا اتفاق میافتیم؟ بعد از هفده سال ندیدن حداقل میدانم که با از دست دادن تمامی حواس در ارتباط تن میتوان همچنان موجود بود، آن هم موجودیتی بدون محدودیت و این تنها چیزیست که بودن روی زمین، آب دادن به گلدانها، پک کردن ساقهها، کوبیدن رازقیها در هاون، راه رفتن در حدفاصل دیوارهای حیاط، فکر کردن به گربهها و گوش دادن به بازی بچهها را تحملپذیر میکند.
- مشخصات کتاب
- نقد و بررسی
- پرسش و پاسخ
نام کامل کتاب | راهنمای مردن با گیاهان دارویی |
---|---|
تعداد صفحه | ۱۱۷ |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شومیز |
وزن | ۱۱۲ گرم |
شابک | ۹۷۸۶۰۰۲۲۹۸۰۳۴ |
نقد و بررسی کاربران (۲)
مرتب سازی بر اساس
راهنمای مردن با گیاهان دارویی رمانی ایرانی اثر عطیه عطارزاده، نویسندهٔ جوانی است که رمانش بعد از انتشار از استقبال خوبی برخوردار شد. کتاب درمورد دختری است که در ۵ سالگی به دلیل رفتن عاقرقرحا به داخلش چشمش نابینا میشود و حالا فقط خاطرات محو و وهمآلودی از بچگی و بیناییش در خاطرش مانده و حالا به همراه مادرش در خانهای قدیمی در محلهٔ دروازه دولت تهران زندگی میکند و مخارجشان را از طریق فروختن گیاهان دارویی به دست میآورند. مادر از فضای بیمارستان بیزار است و به همین دلیل اجازه جراحی به دخترش نمیدهد و حالا دختر روزهاییش را با ساییدن گیاهان دارویی شب میکند. دختر روزهایش را طبق برنامهٔ خاص خودش پیش میبرد و از زندگیش راضی است اما این موضوع با بزرگتر شدن دختر تغییر میکند. او از دنیای بیرون درک کلی به دست میآورد و کم کم دنیای کوچک و امن خانه جاییش را به یک زندان تاریک و خفه کننده میدهد. دختر در حال سقوط به اعماق چاه تنهاییش اس. عطیه عطارزاده از نابینای دختر استفاده کرده تا فضا را به سمت سوررئالیستی شدن ببرد و تعریفی جدید از رنگ و شکل و سه بعد فیزیکی از دید دختر ارائه دهد و از شاعراگی لطیفش در خلق این داستان غمانگیز بهره برده است.
داستان وموضوت کتاب واقعا جدید وخلاقانه هست شاید صحبتم سلیقهای باشه من که هیلی خوشم اومد از همذات پنداری با شخصیت اصلی داستان