ریگ روان

 رمان‌خواندن علاوه بر ایجاد سرگرمی می‌تواند بر دانش و اطلاعات ما نیز بیفزاید و همچنین ما را با جوامع مختلف بشری و زندگی‌های متنوع افراد آشنا سازد. شخصیت‌های یک رمان توان این را دارند که گاه خشم و گاه ترحم را در انسان برانگیزند و او را به خوش‌حالی یا ناراحتی دچار سازند. ما پابه‌پای شخصیت‌های داستان قدم برمی‌داریم، به هر کجا که آن‌ها می‌روند می‌رویم و کارهایی که انجام می‌دهند را دنبال می‌کنیم. به‌طور خلاصه می‌توان گفت یک فرد رمان‌خوان چند روزی از زندگی‌اش را با شخصیت‌های داستانی که دارد می‌خواند سپری می‌کند و با آن‌ها نشست‌وبرخاست دارد.

ما در این‌جا می‌خواهیم شما را یه استرالیا ببریم و رمانی از نویسندگان این سرزمین را برایتان معرفی کنیم. کتابی که قصد معرفی آن را داریم «ریگ روان» نام دارد که به قلم «استیو تولتز» نوشته‌شده و توسط «پیمان خاکسار» ترجمه‌گشته و نشر چشمه هم به چاپ و انتشار آن مبادرت ورزیده است. اما پیش از هر چیز خوب است کمی از استیو تولتز بگوییم.

آشنایی با استیو تولتز، نویسندهٔ ریگ روان

«استیو تولتز» در سال ۱۹۷۲ چشم به جهان گشود. او زادهٔ شهر سیدنی در کشور استرالیا و تحصیل‌کردهٔ دانشگاه نیوکاسل است. یکی از مهم‌ترین رمان‌های تولتز که یکی از مهم‌ترین رمان‌های جهان نیز به شمار می‌آید «جز از کل» نام دارد که در سال ۲۰۰۸ منتشر شد و به شهرت جهانی او انجامید. کتاب دیگر او «ریگ روان» است که در سال ۲۰۱۵ به بازار نشر راه یافت.

نگاهی به کتاب ریگ روان

داستان کتاب ریگ روان در عصر مدرن روایت می‌شود، در قرن نوپای بیست‌ویکم. قرنی که شتاب‌زدگی و آسان‌یابی را به بشر هدیه داده است. قرنی که تقریبا همه‌چیز به آسانی در دسترس است و مسیرهای صدسالهٔ گذشته یک‌شبه طی می‌شود. قرنی که در آن دیوارهای ارتباطی میان مردم کوتاه و کوتاه‌تر گشته است و فواصل زمانی و مکانی دیگر معنای سابق را ندارند. اما با وجود همهٔ این‌ها آیا در این عصر همه‌چیز خوب است؟ دیگر مشکلی وجود ندارد و دردها و رنج‌ها بار سفر بسته‌اند؟ ریگ روان با یک نهٔ بزرگ پاسخمان را می‌دهد. کتابی که با طرح پرسش‌هایی از زبان یکی از شخصیت‌های مهم داستان در صفحات ابتدایی کتاب آغاز می‌شود. پرسش‌هایی نیش‌دار و کنایه‌آمیز که قرن بیست‌ویکم را به زیر ذره‌بین می‌برد. آلدو بنجامین که بیان‌کنندهٔ این پرسش‌ها است زندگی پرفراز و نشیبی داشته است. او طعم تلخ زندان را چشیده مرگ فرزندش را دیده و چندین‌بار دست به خودکشی زده است اما خودش می‌گوید هرگز نخواسته به‌طور جدی خودکشی کند. به هر حال این تجربیات نشان می‌دهد که آلدو حال خوشی ندارد و زندگی عجیب‌وغریبش سوژه‌ای شده برای خلق شخصیت جدید داستانی که رفیقش لیام وایلدر می‌خواهد بنویسد. لیام یک مامور پلیس و همچنین یک نویسندهٔ شکست‌خورده است که رفاقتش با آلدو به دوران مدرسه‌اش برمی‌گردد.

اساس داستان کتاب حول محور این دو شخصیت -که در ادامه شخصیت‌های دیگری نیز به آن افزوده می‌شود- و زندگی آن‌ها بنا شده است و به رفاقت‌های این دو نفر را بازگو می‌کند. آلدو و لیام هر کدام مشکلاتی دارند و از سختی‌ها و مصیبت‌هایی رنج می‌برند و انگار زندگی روی خوشی به هیچ‌کدامشان نشان نداده به‌خصوص به آلدو. ما در این کتاب همچنین با باورهای شخصی این دو نیز آشنا می‌شویم و همین‌طور به جلسهٔ دادگاهی می‌رویم که برای قتل تشکیل شده است.

جملاتی از کتاب ریگ روان

نامنتظر بر می‌گردد طرفم که بترساندم و برایم شرح می‌دهد که چطور عدالت یا غیرشخصی و بی‌تفاوت است یا به‌شدت شخصی و انتقام‌جو، و این‌که چه‌طور ایستادن در برابر نظام قضایی دمدمی‌مزاج‌مان به معنای سپردن سرنوشتت است به دست کسانی که حتا دوست نداری خواب خوردن املتشان را ببینی، چون می‌ترسی قبل از درست‌کردنش دست‌شان را نشسته باشند.

ای خدا، چرا نقش من در این دنیا صرفا دلقک سقوط‌کرده نیست؟ چرا باید دلقک سقوط‌کرده‌ای باشم که بقیهٔ دلقک‌های سقوط‌کرده رویش سقوط می‌کنند؟ به عبارت دیگر چرا روی پیشانی‌ام نوشته هر پیرزنی که در سوپرمارکت لیز می‌خورد باید بازوی مرا بگیرد؟