سفرنامهٔ اروپا
برج
فیودور داستایفسکی
یلدا بیدختینژاد
معرفی و بررسی کتاب سفرنامهٔ اروپا
به احتمال زیاد قشر کتابدوست و کتابخوان به خصوص علاقهمندان رمان، فیودور داستایوفسکی نویسندهٔ شهیر روس را با آثار مهم و ارزشمندی نظیر جنایت و مکافات، برادران کارامازوف، ابله، خاطرات خانهٔ مردگان و آثاری از این دست میشناسند. آثاری اسم و رسمدار و پرطرفدار که به زبانهای مختلف ترجمه شده و در گوشه و کنار جهان به فروش رسیده است. اما اینجا قرار نیست به از این آثار شاخص صحبتی شود بلکه میخواهیم به سراغ کتابی از این نویسندهٔ نامدار روس برویم که کمتر شناختهشده و حاصل مشاهدات و تجربهای است که داستایوفسکی از سفر به کشورهای اروپایی به دست آورده است. این کتاب سفرنامهٔ اروپا، تاملات زمستانی بر تاثرات تابستانی نام دارد که توسط یلدا بیدختینژاد ترجمه شده و با همت انتشارات برج چاپ و منتشر گشته است. پیش از آنکه به سراغ کتاب برویم بهتر است کمی از فیودور داستایوفسکی بدانیم.
فیودور داستایوفسکی، نویسندهٔ کتاب سفرنامه اروپا
فیودور میخائیلوویچ داستایوفسکی در سال ۱۸۲۱ در نزدیکیهای مسکو چشم به جهان گشود. او پس از پایان تحصیلات متوسطه به پترزبورگ رفت و در دانشگاه نظامی به تحصیل پرداخت و در سال ۱۸۴۳ با درجهٔ افسری فارغالتحصیل شد. فیودور زمانی که مشغول تحصیل در دانشگاه بود به ادبیات علاقهمند شد (به خصوص سبک گوگول را میپسندید) و کمکم مسیر خودش را که همان نویسندگی باشد پیدا کرد. داستایوفسکی فعالیت سیاسی هم داشت و به خاطر شرکت در محفل ادبی اجتماعی یکی از دوستانش که رنگ و بوی سیاسی داشت در سال ۱۸۴۹ با هجوم ماموران رژیم تزاری به منزلش دستگیر شد و ماهها تحت بازجویی قرار گرفت. درنهایت برای او و چند نفر دیگر حکم اعدام صادر کردند اما هنگامی که جوخهٔ آتش آمادهٔ اجرای حکم بود فرمان عفو محکومین از طرف تزار نیکلای اول رسید و با لغو حکم اعدام، داستایوفسکی به اردوگاههای کار اجباری فرستاده شد و چهار سال از عمرش را در آن اردوگاههای جانفرسا سپری کرد. سرانجام سال ۱۸۶۰ فرا رسید و داستایوفسکی پس از پشت سر گذاشتن محکومیتش توانست رهایی یابد و دو سال بعد از آن به خاطر بیماری صرعی که در دوران زندان گریبانگیرش شده بود برای معالجه به مسافرت رفت و شهرهای اروپایی زیادی را برای اولینبار از نزدیک دید و به نوعی میتوان گفت تور اروپاگردی برای خودش دست و پا کرده بود. او پس از اتمام سفر شرح چیزهایی را که دیده و تجربه کرده بود را در مجلهٔ زمان که خودش سردبیریاش را برعهده داشت چاپ کرد.
مرور و بررسی کتاب سفرنامه اروپا
داستایوفسکی از دوران کودکی آرزو داشت به خارج برود و از کشورها و شهرهای دیگر دیدن کند: «پیش ار این هرگز خارج نرفته بودم و از بچگی آرزویش را داشتم از زمانی که هنوز خواندن نمیدانستم و در شبهای طولانی زمستان مینشستم و به حرفهای دیگران از خارج گوش میدادم و قلبم از شوق و هراس به تپش میافتاد. » سرانجام آرزوی کودکی در سن چهلسالگی به واقعیت تبدیل شد و داستایوفسکی توانست به خارج برود و از شهرهایی مثل برلین، لندن، پاریس، فلورانس، میلان و وین دیدن کند. او از شهرهای مهم آن روزها (و البته این روزها) تنها به رم نمیرود و از این بابت تاسف هم میخورد و میگوید که اگر به رم میرفت ممکن بود از کنار پاپ رد شود! برلین اولین شهری بود که داستایوفسکی قدم در آن میگذارد؛ شهری که اثر خوب و مطلوبی روی او نمیگذارد و دیدن این همه آلمانی را در یکجا سخت و فقط برای کسانی که خودشان المانی باشند قابل تحمل میداند. آلمانیهایی که تکبر میورزند و قلدری میکنند و با خارجیها رفتار سرد و خشکی دارند. از میان شهرهایی که داستایوفسکی از آنها دیدن میکند پاریس جایگاه ویژهای دارد. او اگر بخواهد از نظم و ترتیب حرف بزند به سراغ پاریس میرود، اگر بخواهد از اخلاقمدارترین و نیکوکارترین شهرها نام ببرد به پاریس اشاره میکند، اگر بخواهد از برژواها و رفتارهایشان صحبت کند پاریس را پیش میکشد، اگر بخواهد از عشق و عاشقی سخن براند از پاریس نمونه میآورد و خلاصه گمان میرود پایتخت فرانسه مهمترین شهری است که داستایوفسکی آن را سیاحت کرده است. چون صحبت از برژواها شد باید این را بگوییم که داستایوفسکی در کتابش برژواها و رفتارهای عجیبشان را به باد انتقاد میگیرد؛ مثلا دربارهٔ آنها میگوید که یک برژوا بدون پول ارزشی برای خودش قایل نیست و پول را لازمهٔ انسانیت میداند و یا یک برژوا دزدی را کار پست و کثیفی به شمار میآورد و هرگز کسی که دست به دزدی زده را نمیبخشد، اما در عین حال برای کلاهبرداری منعی نمیبیند و به راحتی سر مردم کلاه میگذارد. داستایوفسکی در کتاب سفرنامهٔ اروپا، برژواها را نوکر صفت و چاپلوس صاحبان قدرت میداند و این را از خصلت آنها به شمار میآورد که دوست دارند در پیش قدرتمندان ظاهر شوند و برایشان خوشخدمتی کنند بدون آنکه در انتظار پاداشی باشند. انتقاد از تمدن اروپایی و روند شتابآمیز آن در روسیه از دیگر موضوعات مورد بحث در کتاب سفرنامه اروپا است. داستایوفسکی البته مخالف متمدنشدن و پیشرفتکردن روسیه نیست بلکه به دست شستن از تمام آداب و رسوم ملی به بهانهٔ تمدن و پیشرفت معترض است و فراگرفتن هر چیزی که در اروپا وجود دارد و پیادهکردن سریع و فکرنشدهٔ آن در روسیه را غیر سودمند و آسیبرسان قلمداد میکند.
جملاتی از کتاب سفرنامه اروپا
راستش اگر میشد از قطار پیاده میشدم و کنارش با پای خودم میدویدم. بگذار بدتر باشد، بگذار از خستگی جانم دربیاید، عوضش خودمم و خودم و نیازی به کسی ندارم. عوضش با پاهای خودم میروم و کاری دارم که مشغول انجامش باشم. عوضش اگر اتفاقی بیفتد، مثلا قطار تصادف کند یا چپ شود، دیگر لازم نیست دست روی دست بگذارم و یکجا بنشینم و تاوان تقصیر یک نفر دیگر را با خردشدن دندههایم بپردازم.
ما ملت بسیار زودباوری هستیم و همهاش چوب خوشقلبیمان را میخوریم. همینطور برای خودمان بیکار نشستهایم و تا به نظرمان میرسد کسی چیزی گفته یا کاری کرده که اندکی بوی روحیات و حال و هوای ما را میدهد، فوری همهچیز را کنار میگذاریم بیگفتوگو باور میکنیم الان است که خبری بشود. یک مگس پر زده، اما ما فکر میکنیم فیل هوا کردهاند.
بگذار کل دنیای اطرافمان زشت باشد، عوضش خودمان آنقدر زیبا و متمدن و اروپاییایم که ملت از ریختمان حالش به هم میخورد. طوری شده که دیگر مردم ما را با خارجیها عوضی میگیرند و یک کلمه از زبان و کتابهایمان و حتی یکی از افکارمان را متوجه نمیشوند و این اسمش پیشرفت است.
روح آدمیزاد با موطنش نوعی پیوند شیمیایی دارد و اصلا نمیتواند از آن جدا شود و اگر هم از وطن ببرد باز جوید روزگار وصل خویش.
- مشخصات کتاب
- نقد و بررسی
- پرسش و پاسخ
نام کامل کتاب | سفرنامهٔ اروپا: تاملات زمستانی بر تاثرات تابستانی |
---|---|
تعداد صفحه | ۱۰۶ |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شومیز |
وزن | ۱۱۸ گرم |
شابک | ۹۷۸۶۲۲۵۶۹۶۰۳۷ |