در میان ما انسان‌ها، دو گروه وجود دارند که از ویژگی‌های متفاوتی برخوردارند و با داشتن شیوه‌های ناهمسان برای زندگی، کاملا روبه‌روی یکدیگر قرار گرفته‌اند. یکی از این گروه‌ها برون‌گرایی است و دیگری درون‌گرایی نام دارد. برون‌گراها افرادی به‌شمار می‌روند که مدام در جنب‌وجوش هستند و حلقهٔ اطرافیان‌شان گسترده است. درون‌گراها اما به سکوت و تنهایی گرایش دارند و کمتر در جمعی حضور می‌یابند و اگر هم شرکت کنند دوست دارند هرچه زودتر به خانهٔ خود بروند و لباس راحتی بر تن کنند. بسیاری از مردم، درون‌گراها را افرادی کم‌رو و کم‌حرف به‌شمار می‌آورند به‌طوری‌که گاهی آن‌ها را اندیشمند می‌نامند زیرا اگر در میان افرادی قرار بگیرند بیشتر به گوش‌دادن می‌پردازند تا سخن‌گفتن. اما آیا کم‌صحبتی درون‌گراها نشان از ناآگاهی و نابلدی این افراد دارد؟ یعنی چون آن‌ها چیزی نمی‌دانند حرفی نمی‌زنند؟ آیا درون‌گراها در زندگی شکست‌خورده و ناتوان هستند؟ بدون تردید پاسخ این پرسش‌ها منفی است زیرا نه تنها درون‌گراها ناآگاه و ناتوان نیستند بلکه قدرت فراوانی هم برای تغییر و تحول در جهان دارند. یکی از کتاب‌هایی که به درون‌گرایی و درون‌گراها می‌پردازد و به قدرت آن‌ها اشاره می‌کند «قدرت سکوت» نام دارد که نوشتهٔ سوزان کین است که ما در اینجا به‌طور کوتاه به معرفی آن می‌پردازیم اما پیش از هرچیز بهتر است کمی با سوزان کین آشنا شویم.

آشنایی با سوزان کین

سوزان کین، نویسنده و سخنران آمریکایی است که در سال ۱۹۶۸ چشم به جهان گشود. او دانش‌آموختهٔ رشتهٔ حقوق از دانشگاه هاروارد به‌شمار می‌رود و چندسالی را به حرفهٔ وکالت می‌پردازد. اما پس از مدتی، دست به قلم می‌برد و با نوشتن کتاب «قدرت سکوت» به شهرت می‌رسد. کین هم‌اکنون به تدریس و سخنرانی مشغول است.

نگاهی به کتاب قدرت سکوت

سوزان کین در «قدرت سکوت» به دنیای درون‌گراها سفر می‌کند و به ویژگی‌های زندگی آن‌ها می‌پردازد و همچنین شخصیت‌های موفقی که درون‌گرا بودند یا هستند را معرفی می‌نماید. او از حساسیت، جدیت، و کمرویی به‌عنوان پسرعموهای درون‌گرایی نام می‌برد اما همچنین می‌گوید لزومی ندارد که درون‌گرایی را با مردم‌ستیزی برابر بدانیم زیرا تنها تعداد کمی از افراد درون‌گرا دارای چنین خصلتی هستند و بیشتر آن‌ها از رفتاری دوستانه با دیگران برخوردارند. درون‌گراها در هنر و دانش نقش پررنگی دارند و نشانه‌ها و آثار شگفت‌انگیز و ماندگاری از خود برجای گذاشته‌اند. برای مثال آلبرت اینشتین که با نظریهٔ نسبیت‌اش شناخته می‌شود و یا جرج اورول که با رمان‌های شاهکارش نظیر «قلعه حیوانات» و «۱۹۸۴» پرآوازه شده است، از دستهٔ درون‌گراها برخاسته‌اند. بسیاری از مردم عقیده دارند که حضور در کار گروهی نشانی از اجتماعی‌بودن و راهی برای خلق ایده‌های بکر است. اما درون‌گراها با دوری از کار گروهی و تنها با کار انفرادی می‌توانند به نوآوری‌های درخشانی در حوزه‌های مختلف دست یابند. از همین رو برخی از شرکت‌های بزرگ نظیر مایکروسافت به ارزش سکوت و تنهایی پی برده‌اند و در کنار کار تیمی، فضایی هم برای کار انفرادی در نظر گرفته‌اند. یکی از ویژگی‌های کتاب «قدرت سکوت» داستان‌ها و آزمایش‌هایی است که تفاوت و تضاد میان درون‌گراها و برون‌گراها را نشان می‌دهد و خواسته‌ها و نیازهای هر کدام را بیان می‌کند که داستان امیلی و گرٍگ، که از شکاف ارتباطی میان یک زوج درون‌گرا و برون‌گرا حرف می‌زند و به شیوه‌ای که آن‌ها در پیش می‌گیرند تا زندگی‌شان به سامان برسد اشاره می‌کند، یکی از مهم‌ترین آن‌هاست.

جملاتی از کتاب قدرت سکوت

اوقات فراغت‌تان را آن‌گونه که دوست دارید سپری کنید، نه به گونه‌ای که فکر می‌کنید باید باشد. اگر دل‌تان می‌خواهد، در عید سال نو خانه بمانید. برای اجتناب از گپ‌زدن بی‌هدف با آشنایانی که به‌طور اتفاقی سر راه‌تان می‌بینید، به آن‌سوی خیابان بروید. مطالعه کنید. آشپزی کنید. بدوید. داستان بنویسید. با خودتان قرار بگذارید در تعدادی از رخدادهای اجتماعی شرکت کنید تا زمانی که از حضور در چنین مواردی عذرخواهی می‌کنید، احساس گناه نکنید.

***

روان‌شناسان امروزی بر سر چندین نکتهٔ مهم توافق دارند. به‌عنوان مثال، اینکه تفاوت درون‌گراها و برون‌گراها در میزان نیاز آن‌ها به محرک بیرونی به‌منظور عملکرد مطلوب است. درون‌گراها برای احساس رضایت به محرک کمتری نیاز دارند، مثل صرف چای با دوست صمیمی، حل‌کردن جدول کلمات متقاطع یا کتاب خواندن. برون‌گراها از محرک بیرونی لذت می‌برند، فعالیت‌هایی همچون ملاقات با افراد جدید، اسکی روی شیب‌های لغزنده و بالابردن صدای موسیقی.