سال 1403
ناموجود
کتاب مرگ ایوان ایلیچ
کد کالا: ۷۰۶۶۶

مرگ ایوان ایلیچ

ناشر:

چشمه

(۵ از مجموع ۱ نظر)

لیست چاپ‌های دیگر

(۷)

معرفی کتاب

مرگ ایوان ایلیچ، رمانی نوشتهٔ لئو تولستوی بزرگ، نویسندهٔ شهیر قرن نوزدهم روسیه است که اولین بار در سال ۱۸۸۶ میلادی منتشر شد. این کتاب مضمونی راجع به مرگ و فناپذیری انسان دارد و به روان‌شناسی کمال‌گرایی بشریت می‌پردازد. فلسفهٔ این اثر تولستوی را می‌توانیم در جملهٔ کوتاه اما نغز ارسطو خلاصه کنیم که گفته بود: «کایوس انسان است، انسان فانی است. پس کایوس فانی است….» تولستوی در این کتاب با نگاهی کاملاً باورپذیر، همذات‌پنداری فطرت مخاطب را برمی‌انگیزد تا با واقع‌گرایی ملموسش، ذهنیات، درونیات، ترس‌ها و واکنش‌های آدمی‌زاد در مقابله با مرگ را ترسیم کند. مرگ ایوان ایلیچ توسط مترجمان بسیاری همچون کیومرث پارسای، رضی هیرمندی، حمیدرضا آتش برآب، صالح حسینی و یوسف قنبر در ایران ترجمه شده است و ناشرانی چون تمدن علمی، هرمس، قطره و نیلوفر آن را به چاپ رسانده‌اند. اما از بهترین ترجمه‌های بازار کتاب در ایران می‌توانیم به نسخهٔ نشر چشمه که با برگردانی سروش حبیبی همراه شده است، اشاره کنیم. مرگ ایوان ایلیچ رمان کوتاهی محسوب می‌شود و در تمامی نسخه‌ها قطری معادل صد الی صد و پنجاه صفحهٔ رقعی را دارا است.

خلاصهٔ داستان مرگ ایوان ایلیچ

داستان کتاب، همان‌طور که گفتیم، یک ماجرای رئالیستی است. پیرنگ اصلی اثر، دربارهٔ زندگی یک قاضی موفق روس است که در ظاهر داخل کارنامهٔ حرفه‌ای شغلی، چیزی کم و کسر ندارد. اما در زندگی شخصی خود، نقاط سیاه زیادی بین لوح روح و روان خود می‌بیند زیرا او در برقراری ارتباط معمولی و عادی با اطرافیانش ناتوان است و از این رو مشکلات زیادی حس می‌کند. البته بسیاری از مشکلات شخصی ایلیچ، به نوعی از موفقیت‌های کاری او مشتق می‌شوند و متاثر از تمرکز زیاد بر کار و کناره‌گیری ناخواسته از زندگی اوست. ایلیچ در خلال درک نشدن و گیر کردن بین این بدبیاری‌ها، دچار یک بیماری سخت می‌شود تا قوز بالای قوز را درک کند! و ماجرای کتاب، نحوهٔ مواجههٔ ایلیچ با این وضعیت سخت را روایت می‌کند. روحیات و احساسات یک بیماری سخت‌درمان از لحظهٔ آگاهی نسبت به بیماری تا زمان مرگ، درون‌مایهٔ اصلی کتاب را تشکیل می‌دهند.

فلسفهٔ کتاب

تولستوی برای توصیف حالات روحی قهرمان داستان، رفتارهای او را از زمان مواجهه با بیماری تا لحظهٔ مرگش، به پنچ دستهٔ کلی تقسیم‌بندی می‌کند که فلسفهٔ پنهان کتاب را تشکیل می‌دهند. ایوان در فرآیند نزدیک شدن به مرگ، پنج مرحلهٔ اصلی شامل «انکار، ترس، خشم، انزجار و در آخر پذیرش» را پشت سر می‌گذارد که از نظر روان‌شناختی قابل تسرّی دادن به تمام مواجهه‌های بشر با مسائل لاینحل هستند. اولین مرحله یعنی مرحلهٔ انکار، برخلاف تصور عمومی، تنها به رویارویی خود فرد با بیماری‌اش محدود نمی‌شود، بلکه پزشک معالج هم در حرف‌هایش از این نکته به عنوان حرفه‌ای برای انکار یا عدم پذیرش بیماری که نوعی تسکین یا درمان اولیه برای بیمار است، استفاده می‌کند. اما پزشک نمی‌داند که مواجه نشدن و فرار از حل مساله، بدتر از حل نکردن بیماری است. در مرحلهٔ بعدی، بیمار به خشمی آکنده از جهل روی می‌آورد و در راستای مرحلهٔ انکار، برای اینکه خود را مبرا کند، دیگران را مقصر بیماری‌اش معرفی می‌کند. برای مثال ایوان ایلیچ در داستان برای فرونشاندن خشم و ناراحتی خود، به آزار و اذیت همسر و دیگر اطرافیانش مشغول می‌شود و تصور می‌کند که چون او بیمار شده و دیگران سالم هستند، به او بدهکارند! اگر مرحلهٔ قبلی، رفتاری از روی قدرت (ظاهری) بود، این مرحله از روی تواضع است و اگر آن مرحله به ارتباط بیمار با اطرافیان مربوط بود، این مرحله، یعنی مرحلهٔ «معامله» به ارتباط انسان با خدا مربوط است. در این مرحله، بیمار سعی می‌کند تا در نجواهایی درونی از خدای خود وقت بگیرد و اصطلاحاً با او معامله کند؛ برای مثال می‌گوید:

خدایا! اگر فقط یک سال به من مهلت زندگی بیشتر بدهی قول می‌دهم که مسیحی بشوم!

از آن‌جا که سعیِ پوچ بیمار در مرحلهٔ قبل به جایی نمی‌رسد، در مرحلهٔ چهارم، افسردگی دامان او را می‌گیرد و عزاداری‌اش که مشتمل بر یادآوری فرصت‌های ازدست‌رفتهٔ زندگی است، آغاز می‌شود تا به غار تاریک تنهایی برود. مرحلهٔ آخر این چرخه در تهی‌شدن احساسات، پذیرش عمق فاجعه و بی‌حسی نسبت به درد است که با نگاه عمیق‌تر نسبت به دارایی‌های باقی‌مانده همچون دوستان و خانواده و سعی در لذت بردن و استفادهٔ باقی‌مانده تا زمان مرگ، خلاصه می‌شود.

در بخش‌هایی از کتاب «مرگ ایوان ایلیچ» می‌خوانیم

در جایی که خیال می‌کردم دارم بالا می‌روم، تو نگو از تپه دارم پایین می‌آیم! و راستی راستی هم چنین بود… به لحاظ افکار عمومی بالا می‌رفتم، اما به همان نسبت زندگی از من کناره می‌گرفت. حالا دیگر کار از کار گذشته است و چیزی جز مرگ وجود ندارد. نکند راستی راستی کل زندگی‌ام غلط بوده باشد؟
زندگی ایوان ایلیچ همیشه ساده‌ترین، عادی‌ترین و درنتیجه، افتضاح‌ترین زندگی بود.
او در جنونش برای طوفان دعا می‌کند، و آرزو می‌کند که طوفان‌ها برایش آرامش بیاورند.
در لحظهٔ مرگ امیدوارم غافل‌گیر شوم.
من نمی‌خواهم از بیماری بمیرم، می‌خواهم در اثر مرگ بمیرم!
  • مشخصات کتاب
  • نقد و بررسی
  • پرسش و پاسخ
نام کامل کتاب مرگ ایوان ایلیچ
ژانر کلاسیک، داستانی، فلسفه
تعداد صفحه ۱۰۴
قطع رقعی
نوع جلد شومیز
وزن ۱۰۶ گرم
شابک ۹۷۸۹۶۴۳۶۲۵۸۴۹
نقد و بررسی کاربران (۱)

۵

۱ نظر
۵
۴
۳
۲
۱
sort
مرتب سازی بر اساس
جدید ترین محبوب‌ترین بیشترین امتیاز کمترین امتیاز
کتابچی
star-fillstar-fillstar-fillstar-fillstar-fill
۱۴۰۱/۰۱/۲۰

کتاب مرگ ایوان ایلیچ نوشته لئو نیکولایویچ تولستوی توسط سروش حبیبی در ۱۰۴ صفحه ترجمه شده است. کتاب پیش رو با دیدگاهی روانشناسانه نوشته شده است و زندگی یک قاضی را روایت می‌کند که در کار خود بسیار حرفه‌ای است اما در زندگی شخصی خود دارای مشکلات فراوانی است. ایوان ایلیچ قاضی روسی در کار خود بسیار تبحر دارد اما مشکل اصلی او مشخص نبودن مرز او با زندگی شخصی‌اش است. او از این موضوع در زندگی خود بسیار ضربه خورده است و در ارتباط با افراد اطرافش دارای ضعف شدیدی است. در هیاهوی این مشکلات او به بیماری حادی دچار می‌شود که بر مشکلاتش به شدت می‌افزاید. این کتاب رویارویی این قاضی روسی با مشکلات پیش رویش را شرح می‌دهد و از ذکاوت و چابکی او می‌گوید. در این کتاب فردی را مشاهده می‌کنید که در تنگنای سختی و مشکلات بهترین تصمیمات را می‌گیرد و خود را از مشقات زندگی شخصی‌اش نجات می‌دهد. از ویژگی‌های این کتاب شخصیت پردازی بسیار عالی آن است. احساسات افراد این داستان در تمام شرایط به خواننده کتاب القا می‌شود و او در جایگاه همدردی با شخصیت اصلی داستان قرار می‌گیرد. هدف کتاب به چالش کشیدن مشکلاتی است که هر فرد به دلیل شغل خاص و متفاوت خود ممکن است با آنها برخورد کند و در مواجهه با آنها باید چگونه رفتار نماید. از دیگر نوشته‌های تولستوی می‌توان به اعتراف، شیطان، ارباب و بنده و… اشاره کرد.