جهان ادبیات تاکنون نویسندگان بیشماری را در دامان خود پرورش داده است که در این میان برخی از آن‌ها توانستند آثار ماندگاری از خود برجای بگذارند و در این جهان پهناور بدرخشند. در میان کشورهایی که  در ادبیات داستانی صاحب‌نام هستند می‌توان از روسیه نام برد که حضور طولانی و مهمی در حوزه داستان‌نویسی دارد و از نویسندگان نامداری برخوردار است.

 یکی از شناخته‌شده‌ترین چهره‌ها درزمینهٔ داستان در کشور روسیه لئو تولستوی است که خالق کتاب مرگ ایوان ایلیچ به‌شمار می‌رود. این کتاب با ترجمهٔ سروش حبیبی و با همت نشر چشمه به بازار راه یافته است.

درباره لئو تولستوی، نویسنده کتاب مرگ ایوان ایلیچ

لئو تولستوی، نویسندهٔ برجستهٔ روس است که در سال ۱۸۲۸ چشم به جهان گشود. او یکی از مهم‌ترین نویسندگان روسیه، که شهرت جهانی نیز دارد، به‌شمار می‌رود و آثارش از طرفدارن زیادی برخوردار است. لئو سه سال از دوره رشته حقوق را می‌گذراند اما در نهایت آن را رها می‌کند و به ارتش می‌پیوندد، جایی که وارد دنیای نویسندگی می‌شود. تولستوی در ارتش با تجربه‌ها و سوژه‌های گوناگون برخورد می‌کند و از آن‌ها در نوشتن داستان‌هایش بهره می‌برد.

 نویسنده کتاب مرگ ایوان ایلیچ بارها نامزد دریافت جایزه‌های معتبر بین‌المللی شد و دست به انتشار شاهکارهای ماندگاری زد که برخی از آن‌ها عبارتند از: «جنگ و صلح»، «آناکارنینا»، «رستاخیز»، و مرگ ایوان ایلیچ لئو تولستوی در سال ۱۹۱۰ درگذشت.

درباره کتاب مرگ ایوان ایلیچ

مرگ ایوان ایلیچ کتابی از لئو تولستوی است که نخستین‌بار در سال ۱۸۸۶ منتشر شد.   ایوان ایلیچ نام شخصیت اصلی داستان است که از ثروت و جایگاه اجتماعی زیاد و مهمی در اختیار دارد. ایوان در یکی از روزها که داشت پردهٔ خانه‌اش را نصب می‌کرد به زمین می‌افتد و دچار شکستگی می‌شود. سپس بیماری به‌سراغ او می‌آید  و مجبور می‌شود تا در به بستر بخوابد، بیماری‌ای که ناشناخته است و علاجی هم ندارد.

در روزهای آغازین بیماری، نزدیکان ایوان ایلیچ اعتنای زیادی به او نمی‌کنند اما پس از مدتی خود بیمار اینگونه نتیجه می‌گیرد که در آستانه مرگ قرار دارد. ازاین‌رو به  تصمیم‌هایی که در زندگی اتخاذ کرده می‌اندیشد و با وجود بی‌تفاوتی نزدیکانش نسبت به حال و احوالی که او دارد، از روابط انسانی و بخش‌های سازنده و جالب آن آگاه می‌شود.

مرگ ایوان ایلیچ از داستانی کوتاه برخوردار است و کتابی پرفروش در جهان محسوب می‌شود. این اثر ماندگار به‌خاطر نثر سادهٔ نویسنده و ترجمهٔ روان مترجم برای کسانی که دل در گروی ادبیات داستانی دارند مناسب است.

کتاب مرگ ایوان ایلیچ چند صفحه است؟

کتاب مرگ ایوان ایلیچ در دستهٔ داستان جهان قرار می‌گیرد و دارای ۱۰۴ صفحه است.

جملات کتاب مرگ ایوان ایلیچ

«اگر من با یقین به تباه‌کردن نعمت‌هایی که به من داده شده بود از دنیا بروم و هیچ راهی برای اصلاح این حال نباشد، آن وقت چه؟ »

«در آغاز زندگی‌ام یک نقطه روشن وجود داشت و بعد از آن پیوسته رو به ظلمت پایین می‌روم و پیوسته بر سرعت سقوطم افزوده می‌شود. »

«زندگی یک رشته رنج‌هایی بود که مدام شدیدتر می‌شد و با سرعت پیوسته فزاینده‌ای به‌سوی پایانش، که عذابی بی‌نهایت هولناک بود می‌شتابید. »

«می‌خواهم این‌قدر عذاب نکشم، می‌خواهم زندگی کنم. »

«گاهی شرارهٔ امیدی در دلش می‌درخشید و گاهی دریای آشفته ناامیدی بود و مدام درد و درد و مدام اندوه سیاه که جانش را می‌گزید. تنها که می‌ماند سخت افسرده بود و می‌خواست کسی را صدا کند تا همدمش باشد اما از پیش می‌دانست که با دیگران حالش از این که بود بدتر می‌شد. »

«مگر ممکن است که من هم مثل همه بمیرم؟ چنین چیزی خیلی وحشت‌انگیز می‌شد. »

«گاهی جز کلیه و روده چیزی نمی‌دید، کلیه و روده‌ای که به سرکشی افتاده بودند و موقتا به وظایف خود عمل نمی‌کردند و گاهی هیولای مرگی نامفهوم و هولناک، که هیچ راه گریزی از پیش آن نبود. »