هاروکی موراکامی (Haruki Murakami)
هاروکی موراکامی، صادرات غیرژاپنی ژاپن
در دنیای امروز، مفهوم صادرات با وسعت کالاهای انتزاعی قطعا محدود به اسلحه و موز و فرش باقی نمانده و اتفاقا کالاهای فرهنگی هنری یکی از بهترین کالاهای صادراتی برای هر جامعهای هستند که علاوه بر درآمدزایی، حسن تبلیغات و ایجاد وجهه برای کشور را هم فراهم میکنند.
حدود چهل سال پیش در جامعهٔ ژاپن، شخصی وارد دنیای ادبیات شد که تا به امروز، ادبیات ژاپن را تا قلههای مرتفعی بالا برده است؛ هرچند که داستانهایش همیشه به «غیرژاپنی بودن» متهم باشند! او «هاروکی موراکامی» است.
موراکامی، نویسنده، مقالهنویس و مترجم ژاپنی در سال ۱۹۴۹ میلادی به دنیا آمد. او که داستانهای پرفروشی در سطح جهانی دارد با ترجمهٔ آثارش به ۵۰ زبان زندهٔ دنیا یکی از محبوبترین نویسندگان حال حاضر دنیاست و جوایز معتبری مانند جایزهٔ جهانی فانتزی، جایزهٔ بینالمللی داستان کوتاه فرانک اوکانر، جایزهٔ فرانتس کافکا و… شده است.
همهساله هنگام برگزاری جایزهٔ نوبل، بسیاری، تعجب خود از برنده نشدن موراکامی را مطرح میکنند اما باید اشاره کرد که او در سال ۲۰۱۸ جزو سه نامزد نهایی این جایزه بود اما خودش از آکادمی درخواست کرد تا نامش را از فهرست نامزدهای نهایی حذف کنند. موراکامی ضمن تشکر برای نامزد شدن در نامهای نوشته بود: «دوست دارم به دور از توجه رسانهها باشم و [صرفا] بر روی کارم تمرکز کنم.»
از کتابهای «بعد از زلزله»، «کافکا در کرانه»، «تعقیب گوسفند وحشی» و «جنگل نروژی» میتوان به عنوان مهمترین آثار موراکامی اشاره کرد.
هیچوقت دیر نیست
شاید باورتان نشود اما این نویسندهٔ مشهور و موفق، اعلام کرده که تا سیسالگی هیچ پیوند یا حتی علاقهای به دنیای ادبیات نداشته و بهطور کاملا اتفاقی، هنگام تماشای یک مسابقهٔ بیسبال به نوشتن علاقهمند شده است! در اینصورت، بسیاری از مخاطبان ادبیات باید بعد از این عرق و سپاسگزاری خود به بیسبال را نشان دهند و علاقهمندان به نویسندگی، بخت خود را در تماشای این مسابقه امتحان کنند!
موراکامی در اینباره میگوید: «از آن به بعد هرشب هنگامی که به خانه بر میگشتم، پشت میز آشپزخانه مینشستم و مینوشتم… عملا تنها فاصلهٔ چند ساعت پیش از سپیدهدم را به عنوان زمان خالی [برای نوشتن] داشتم. در شش ماه داستان صدای باد را بشنو را نوشتم. اولین نسخهاش را مقارن با پایان یافتن فصل بازیها به اتمام رساندم.
این اثر کار کوتاهی است، بیشتر یک داستان بلند میخورد تا رمان. با این حال زمان و انرژی زیادی از من گرفت. البته بخشی از آن به محدودیت زمانی بود که داشتم. اما مشکل اصلی این بود که نمیدانستم چگونه میتوانم رمان بنویسم!
گرچه همه جور کتابی میخواندم اما نگاه جدی به ادبیات داستانی معاصر ژاپن نداشتم. رمانهای قرن نوزدهمی روسیه و داستانهای کارآگاهی داغ آمریکایی ژانرهای موردعلاقهٔ من بودند؛ بنابراین نمیدانستم چه نوع رمانهای ژاپنی روی بورس هستند یا اینکه چطور باید داستانی را به زبان ژاپنی بنویسم؟!»
اما موراکامی به سرعت از ندانستهٔ عالَم به عالِم دهر تبدیل شد و با نگارش اولین رمانش به نام «به آواز باد گوش بسپار» برندهٔ جایزهٔ ادبی معتبر گونزو شد.
سبکشناسی
همانطور که گفتیم، منتقدین و مخاطبان کشورش، موراکامی را به غیرژاپنی بودن متهم میکنند و برای فرضیهٔ خود استدلالِ تاثیرپذیری موراکامی از ریموند چندلر، کورت ونهگات و ریچارد براتیگان را میآورند؛ ادلهای که شاید باتوجه به خیلی هم بیراه نباشد اما اگر از زاویهٔ دیگری نگاه کنیم شاید همین مساله است که وجه تمایز و موفقیت موراکامی نسبت به سایر نویسندگان ژاپنی را رقم زده است.
داستانهای موراکامی، اغلب با مضامین سرنوشتباوری که به تنهایی و ازخودبیگانگی گره میخورند تعریف میشوند و از سبک سوررئالیسم بهره میبرند.
نوشتههای موراکامی باوجود سوررئالیستی بودن، زبانی ساده دارند و سبک روایت او بعضا بین سوررئالیسم و رئالیسم جادویی معلق میشوند. اما مهمترین ویژگی نوشتههای این نویسنده، همذاتپندار بودنشان با مخاطب عامی است.
شناخت هویت، شناخت جهان، بحران رابطههای انسانمحور و حتی جلوتر از اینها از بین رفتن ارزشهای انسانی در عصر امروز، مهمترین دغدغههای موراکامی هستند که با ایجاد فضاهای جادویی و نمادگرایانهٔ خاص او در داستانهایش باعث ایجاد ژانر تلفیقی جدیدی شدهاند.
گرایش موراکامی به سبک پستمدرن (پساساختارگرایانه) باعث شده تا مخاطبان علاقهمند به ساختارشکنی و نوگرایی در سراسر جهان، بدون توجه به تفاوتهای ریز و درشت فرهنگی آثارش، به جنون خواندن آثارش مبتلا شوند؛ کازوئو ایشیگورو، نویسندهٔ ژاپنی برنده جایزهٔ بوکر و برندهٔ نوبل ادبیات در همین رابطه میگوید: «موراکامی [بهطور همزمان] دو سبک متمایز را در آثارش جا داده است: از یک طرف سبکی غریب که آشوبگرایانه است و از سوی دیگر شیوهٔ کنترل کردن مالیخولیا…»