لیلی گلستان
لیلی گلستان که در ۲۳ تیر ۱۳۲۳ به دنیا آمد، یک هنرمند تمامعیار است که با علم و هنر خود، خدمات زیادی را در عرصهٔ هنر و ادبیات ایران انجام داده است. او مترجم، نویسنده، طراح لباس و نگارخانهدار ایرانی است و برخی از مردم او را «دختر ابراهیم گلستان» میشناسند. او تا کلاس نهم در ایران تحصیل کرد و سپس برای ادامهٔ تحصیل به فرانسه مهاجرت کرد. بعد از بازگشت به ایران، او در یک پارچهفروشی مشغول به کار شد و بعد از آن نیز در صداوسیما به عنوان طراح لباس شروع به فعالیت کرد. پس از هفت سال فعالیت در صداوسیما، او این شغل را رها کرده و شروع به نوشتن مقالات مختلف در روزنامهها و مجلهها کرد و در کنار آن، آثار مختلفی را به زبان فارسی ترجمه کرد. اولین مقالهٔ او پاسخی به اوریانا فالاچی بود که در روزنامهٔ کیهان به چاپ رسید. پس از آن مقالات مختلفی از او در روزنامههای مختلف منتشر شد. او بعد از ترجمهٔ «زندگی، جنگ و دیگر هیچ» که اثر همین نویسنده و خبرنگار آمریکایی است، معروف شد. در حال حاضر، مردم او را به ترجمهٔ آثار نویسندگانی چون اوژن یونسکو، گابریل گارسیا مارکز، میگل آنخل آستوریاس، رومن گاری، ایتالو کالوینو، ویتگنشتاین و… میشناسند. او در سال ۱۳۶۰، گاراژ خانهاش را به یک کتابفروشی تبدیل کرد که آن را گلستان نامید. این کتاب فروشی به پاتوق معروف نویسندگان و شاعرانی چون احمد شاملو، محمد زهری، احمد محمود و… تبدیل شد. پس از آن نیز در سال ۱۳۶۸، کتابفروشی را به نگارخانهٔ هنرهای تجسمی تبدیل کرد. در این نگارخانه آثاری چون نقاشیهای سهراب سپهری به نمایش گذاشته میشد. اگرچه در کنار این دو، همچنان به کار ترجمهٔ خود ادامه میداد. از دیگر فعالیتهای او میتوان به احداث بنیاد کاوه گلستان اشاره کرد که بعد از مرگ برادرش در عراق تاسیس شد. در این بنیاد، هر سال به عکسهای خبری برگزیده جوایزی اهدا میشود.
آثار لیلی گلستان در عرصهٔ ادبیات
همانطور که به آن اشاره کردیم، لیلی گلستان با ترجمهٔ کتاب معروف «زندگی، جنگ و دیگر هیچ» به عنوان مترجمی برجسته به شهرت رسید. اما به جز این، او آثار زیادی را ترجمه کرده و حتی چند کتاب را نیز تالیف کرده است. از آثار ترجمهشده توسط او میتوان به قصهٔ شمارهٔ ۳، میرا، تیستوی سبز انگشتی، مردی که همه چیز همه چیز همه چیز داشت، بوی درخت گویاو، مردی با کبوتر، قصهها و افسانهها، اوندین، اگر شبی از شبهای زمستان مسافری، زندگی در پیش رو، بیگانه، محکامه و… اشاره کرد. از کتابهای او نیز میتوان به «قصهٔ عجیب اسپرماتو»، «دو نمایشنامه از چین قدیم»، «سهراب سپهری، شاعر-نقاش» و «کتابی دو جلدی دربارهٔ علی حاتمی و آثارش» اشاره کرد.
سبک ترجمهٔ لیلی گلستان
فقط کافی است چند خط از یک کتاب ترجمه شده توسط لیلی گلستان را بخوانیم تا معتادش شویم و دیگر نتوانیم آن را زمین بگذاریم. او یکی از آن مترجمهایی است که به اصل متن خیانت نمیکند. ولی خوشبختانه این «امانت به متن اصلی» را با «ترجمههای تحتاللفظی» که اشک مخاطب را در میآورند، اشتباه نگرفته است. در اصل، او متن را به بهانهٔ عفت ساختاری کلام یا چیزی که انتشارات بیشتر میپسندند، خراب نمیکند. در ابتدای کتاب «زندگی در پیش رو» میبینیم که او صریحانه راجع به ترجمه توضیح میدهد و این شجاعت در ترجمه، ما را به راحتی جذب قلم او خواهد کرد:
به هیچوجه سعی نکردم که نثر را شستهورفته تحویل خوانندهٔ فارسی زبان بدهم. سعی نکردهام بچه را طبق معمول ادب کنم و حرفهای به ظاهر رکیک را به ناسزاهای مودبانه مبدل سازم. امانت در ترجمه را بر عفت کلام ساختگی، ترجیح دادم.
او حتی عادت بد سایر مترجمها را ندارد که یک مقالهٔ هفت هزارکلمهای را به عنوان «یادداشت مترجم» در اختیار مخاطب قرار میدهند. لیلی گلستان متن را همانطور که در زبان اصلی نوشته شده، بومی سازی کرده و برمیگرداند. این متن آن چنان روان و شیرین است که بدون شک میتواند قلم لیلی گلستان را جزء آثار عامهپسند یا به عبارتی «همهپسند»قرار دهد. در ادامه بخشی از هنر ترجمهٔ او در کتاب «زندگی در پیش رو»، نوشتهٔ «رومن گاری» میبینیم.
اولین چیزی که میتوانم بگویم، این است که در طبقهٔ ششم ساختمانی زندگی میکردیم که آسانسور نداشت و این برای رزا خانم، با همهٔ وزنی که به اینور و آنور میکشید -آن هم فقط با دو پا- با همهٔ ناراحتی و دردهایش، یک بهانهٔ دائمی برای درددل بود. هر وقت که بهانهٔ دیگری برای ناله و شکوه نداشت -آخر یهودی هم بود- این را به یادمان میآورد. سلامتش هم چندان تعریفی نداشت. و از همین حالا برایتان بگویم او زنی بود که لیاقت داشتن آسانسور را داشت.
همانطور که میبینید، متن از زبان یک بچه بیان میشود و در عین روانی، لحن کودکانهٔ خود را نیز حفظ کرده است. این ترجمه دقیقا مقابل ترجمههای عجیب غریب برخی مترجمها قرار میگیرد که جملاتش نه فعل دارد، نه فاعل. در بخشهای مختلفی از کتاب نیز به دنبال افعالی بودم که «فعل» نیستند یا سعی داشتم که از این مترجم برجسته، غلط نگارشی پیدا کنم. اما جز اینکه جملاتش کمی طولانیتر از حد معمول هستند و میتوانند کمی کوتاهتر شوند، مشکل دیگری در متنها پیدا نشد.
راجع به رمان «زندگی، جنگ و دیگر هیچ»
کتاب «زندگی، جنگ و دیگر هیچ» وقایع یک سال از جنگ ویتنام را در قالب داستانی جذاب به تصویر میکشد. اوریانا فالاچی که در طول زندگی خود وقایع مختلفی از جنگ را از نزدیک دیده و آن را به خوبی لمس کرده است، این کتاب را در پاسخ به خواهر کوچکترش نوشت که از او پرسید «زندگی یعنی چه؟ ». او در این کتاب، از تفکرات و عقاید خودش راجع به جنگ صحبت میکند و حملهٔ آمریکا به ویتنام را شدیدا مورد نقد و نکوهش قرار میدهد. این کتاب که به خودی خود یکی از مشهورترین کتابهای دنیا است، به قلم لیلی گلستان از محبوبیت بسیار زیادی در میان ایرانیان برخوردار شد. در ادامه بخشی از این کتاب را با قلم لیلی گلستان خواهیم خواند:
او از جایش بلند شد و گلویش را صاف کرد و با کمال مهربانی و نرمش شروع کرد به حرف زدن. مثل این بود که میخواست ذهن بچهای را دربارهٔ مطلبی زنده کند و با علاقهٔ فراوان هم سعی در روشن شدن ذهن میکرد. چون به دموکراسی اعتقاد داشت و به آزادی هم بههمچنین. چون به عقاید دیگران احترام میگذاشت و در ضمن حاضر بود که تمام عقاید غلط را تصحیح کند. و مدام سعی داشت به من ثابت کند که آمریکائیها آدمهای باگذشت، مهربان و خوبی هستند و به خاطر همین صفات است که در ویتنام، کره یا اروپا میجنگند.