فقط یک طاعون ساده
برج
لیودمیلا اولیتسکایا
آبتین گلکار
معرفی و بررسی کتاب فقط یک طاعون ساده
وقتی ویروس کرونا شیوع پیدا کرد و به طرزی خطرناک جان عدهٔ زیادی از انسانها را گرفت، مردم روایتهای مشابه زیادی از چنین وضعیتی را در کتابها، رمانها و فیلمهای سینمایی پیدا کردند. عدهای مشغول نوشتن داستان شدند و عدهای دیگر، داستانهایی شبیه اپیدمی کرونا را منتشر کردند که فروش زیادی هم داشت. حتی کتاب طاعون، نوشتهٔ آلبر کامو هم بعد از شیوع ویروس کرونا، فروشی چندبرابر داشت. ما نیز در این مطلب میخواهیم کتابی به شما معرفی کنیم که در این حال و هوای کرونا، ملموس و قابل درک باشد. برخی اعتقاد دارند که ویروسها ساختهٔ دست انسان هستند، برخی دیگر معتقد هستند که اگرچه ویروس ممکن است کاملا طبیعی باشد و از طریق حیوان به انسان انتقال یابد، ولی شیوع آن به خاطر قصور انسانی است. در کتاب «فقط یک طاعون ساده» با همین مورد روبهرو هستیم. پزشک میکروبیولوژی ماهر و حاذقی در حال کار روی واکسن ویروس طاعون ریوی است. او به دستور دولت کمونیستی جدید شوروی، قصد در کسب افتخار ایجاد اولین واکسن ویروس خطرناک طاعون را دارد، اما به خاطر سهلانگاری، به همین ویروس دچار میشود و اتفاقات وحشتناکی را برای کشور رقم میزند. کتاب «فقط یک طاعون ساده»، نوشتهٔ لودمیلا اولیتسکایا و با ترجمهٔ آبتین گلکار، صرفا راجع به ویروس نیست. بلکه با ادبیات خاص خود به نوعی نامحسوس به مسائل سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در دوران استالین اشاره میکند. در عین حال، با سبکی پستمدرن و غیرخطی ماجراهای مختلف را در کنار هم روایت میکند که مطمئنا کتاب را از حالتی عامهپسند خارج کرده است، اما آنقدرها هم گیج کننده نیست. شما برای خرید کتاب «فقط یک طاعون ساده» که توسط نشر برج به چاپ رسیده است، میتوانید از طریق وبسایت کتابچی اقدام نمایید.
موضوع کتاب فقط یک طاعون ساده
لودمیلا اولیتسکایا، این کتاب را در قالب فیلمنامهای نوشته بود که مورد تأیید هیچ کارگردانی قرار نگرفت، اما زمانی که ویروس کرونا به صورت همهگیر پخش شد، مصمم شد که نوشتههایش را از کشو بیرون بیاورد و آنها را در قالب کتاب به چاپ برساند. داستان راجع به پزشکی به نام مایر است که در یک آزمایشگاه سری روی واکسن ویروس خطرناک طاعون ریوی کار میکند. همان لحظه از سمت مسئولین تلفن زنگ میخورد و به خاطر داد و بیداد اپراتور، عصبانی میشود. همین عصبانیت کار دستش میدهد و باعث میشود که کش ماسکی که روی صورتش گذاشته کنار برود. دانشمندی که روی واکسن طاعون کار میکرد، بدون اینکه بداند به ویروس مبتلا میشود. سپس برای برگزاری سخنرانی و صحبت راجع به واکسن با قطاری راهی مسکو میشود. پس میتوانید تصور کنید که چه اتفاقی در حال وقوع است. او ناقل ویروسی عفونی است و ممکن است آن را به عدهٔ زیادی از افراد منتقل کند. از آن بدتر اینکه یکی از افرادی که با او ملاقات میکند، یکی از بلندمرتبههای آسیای میانه، زنی از عشقآباد است. زنی که میتواند ویروس را به تنهایی در شرق پخش کند. پس از اینکه مسئولین راجع به بیماری خطرناک مایر، مسئول تولید واکسن آگاه میشوند. سعی میکنند تمام کسانی را که او با آنها ملاقات کرده را دستگیر کنند. از معشوقهٔ مایر گرفته تا مسافران قطار، از بلندمرتبههایی که در جلسهٔ سخنرانی با آنها ملاقات داشته تا آرایشگری که ریش صورتش را تراشیده بود. اما نمیتوانند زنی که اهل عشقآباد بود را پیدا کنند، چون او با قطاری، راهی کشورش شده است. به نظر شما آیا دولت شوروی میتواند تمام این مشکلات را کنترل کرده و مانع همهگیری شود؟ طبیعتا اگر این فیلمنامه به فیلم سینمایی تبدیل میشد، میتوانست جذابیت زیادی داشته باشد و در همهگیری کرونا هیجانی ملموس را ایجاد کند. اگر میخواهیم نکات تحلیلی بیشتری از این کتاب را بخوانید، شما را به مطالعهٔ نقد و بررسی کتاب «فقط یک طاعون ساده» دعوت میکنیم.
لودمیلا اولیتسکایا؛ خالق کتاب فقط یک طاعون ساده
لودمیلا اولیتسکایا، نویسندهای با استعداد، خوشنام و روسی است که در سال ۱۹۴۳ به دنیا آمد. وی در شهر داولکانوو در باقریه متولد شد و در مسکو بزرگ شد. سپس آنجا در رشتهٔ ژنتیک از دانشگاه دولتی مسکو فارغالتحصیل شد. اولیتسکایا که در زمینه ژنتیک و بیوشیمی کار میکرد، فعالیت ادبی خود را با عضویت در تئاتر درام یهودی به عنوان مشاور ادبی آغاز کرد. او نویسندهٔ دو فیلمنامه سینمایی بود که در اوایل دهه ۱۹۹۰ تولید شد: خواهران آزادی و زنی برای همه. اولین رمان اولیتسکایا که در سال ۱۹۹۲ در نووی میر منتشر شد، به سرعت به محبوبیت بالایی رسید و در لیست کوتاه جایزه بوکر روسیه قرار گرفت. امروز نوشتههای وی مورد تحسین عموم خوانندگان و منتقدین روسیه و بسیاری از کشورها قرار گرفته است. آثار او تا حدی جذاب هستند که معمولا به ۳۲ زبان زنده در جهان ترجمه میشوند. برای مثال، او با ترجمهٔ کتاب «خورشید کوچولو» به زبان فرانسه، برندهٔ جایزهٔ مدیچی به خاطر (استعداد غیر عادی نویسنده) شد. از جمله آثار او میتوان به مترجم دانیئل اشتاین، قضیه کوکوتسکی، سمتگیری به سوی همه، مربای روسی، پس از چخوف، تدفین پارتی و… اشاره کرد. اولیتسکایا در حال حاضر در مسکو اقامت دارد.
جوایز
لیودمیلا، جوایز زیادی را به خاطر آثارش دریافت کرده که از آنها میتوان به جایزه پن (۱۹۹۷، ایتالیا)، جایزه مدیچی (۱۹۹۸، فرانسه)، جایزه بوکر روسیه (۲۰۰۲، روسیه) برای رمان پرونده کوکوتسکی، جایزه رمان سال (۲۰۰۴، روسیه) برای رمان صادقانه، شوریک، جایزه بهترین نویسنده سال ایوانوشکا (۲۰۰۴، روسیه)، جایزه ملی ادبیات با احترام، شوریک (۲۰۰۵، چین)، جایزه پنه (۲۰۰۶، ایتالیا) برای رمان پرونده کوکوتسکی، جایزه ملی المپیا آکادمی تجارت روسیه (۲۰۰۷، روسیه)، جایزه ملی ادبی BIG BOOK (۲۰۰۷، روسیه) برای رمان دانیل استین، جایزه مردان پدر اسکندر (۲۰۰۸، آلمان-روسیه)، جایزه سیمون دو بووار (۲۰۱۱، فرانسه) و جایزه دولتی اتریش برای ادبیات اروپا (۲۰۱۴، اتریش) اشاره کرد.
جملاتی از کتاب فقط یک طاعون ساده
این کتاب، با وجود اینکه به زبان روسی نوشته شده، ولی نثر روانی دارد. مترجم آن هم کتاب را به شیوهای جذاب ترجمه کرده که شما را گیج نمیکند. پس با خیال راحت میتوانید به خواندن ادامه دهید و کتاب را طی چند ساعت به اتمام برسانید. ما در ادامه، بخشهایی از این کتاب را در اختیارتان قرار میدهیم تا با قلم نویسنده و مترجم آن آشنا شوید و راجع به درونمایهٔ کلی کتاب نیز اطلاعاتی کامل به دست بیاورید.
مایر در اتاق ایزوله سوزن را کنار میگذارد و بیحرکت میماند. در زدن پیرزن عصبیاش کرده است. صدای خفهاش از پشت ماسک به گوش میرسد: «الان! الان!» ماسکش کمی کنار میرود و کش نگهدارندهٔ زیر چانهاش از جا در میرود.
لودمیلا ایگناتیونا، داشتم میگفتم، نامه را نوشتم و منتظر ماندم که جواب میدهد یا نه. شوخی که نیست، طرف عضو فرهنگستان است! در پژوهشکدهٔ کشاورزی ما هم یک آدمهایی جمع شدهاند، دریغ از یکذره حمایت، اصلاً و ابداً…
ورا آناتولیونا کف دستش را فشار میدهد و در گوش شوهرش زمزمه میکند: «چه بیآبروییای است این وضع که مجبور باشی با دختر بالغ شوهرکردهات توی یک اتاق زندگی کنی!»
«تونیا، همهچیزت مصنوعی است، حتی مویت.» «تازه فهمیدهای؟» «نه، خیلی وقت است. وقتی اولین بار موی مصنوعیات را روی بالش پیدا کردم، چنان چندشم شد که کم مانده بود سکته کنم. تف!» «ولی نمردی که! انگار هنوز زندهای!»
یادم هست. دروغکی گفتی پزشک اعصاب هستی. » «پرستار خوب چیزی کم از پزشک اعصاب ندارد. اگر از پرستار خوشت نمیآید، میتوانم بروم. حتی همین الان.»
وارد اتاق شدم. اصلا نمیتوانستم از هیچچیز سر در بیاورم. تصورش را بکنید: رویهٔ تشک روی زمین بود، همهٔ ملافهها را از روی تخت برداشته بود و گذاشته بود روی کف اتاق… » خانم مدیر هتل حیرت کرد: «چطور؟ چه داری میگویی، تانیا؟» «انگار عادت دارد روی زمین بخوابد…» خندهٔ خدمتکار ترکید: «نمایندهٔ شورای عالی است! نمایندهٔ شورای عالی، ولی همچنان بیفرهنگ…»
برای جواب قطعی… حدود یک ماه و نیم زمان میخواهیم که از تاثیر دارو مطمئن بشویم. حدود سه ماه صرف آزمایش میشود، بعد به تولید واکسن آزمایشی میرسیم. »
«سرفهٔ شدید. نفس کشیدن هم برایم سخت شده. انگار تمام سینهام گرفته.» به سرفه میافتد. «بله، بله، بله، دقیقا همینطور است. نفستان سنگین است، ریهتان خسخس میکند، به خصوص سمت چپی. فکر کنم سینهپهلو باشد، از انواع حاد. باید برویم بیمارستان. باید بستری بشوید…» مایر ناگهان شمردهشمرده میگوید: «زنگ میزنند. شما را پای تلفن میخواهند. سریعتر! سریعتر!» کوسل با دقت به بیمار خیره میشود. میپرسد: «چه گفتید؟» «دختر بچهها دارند میپرند، مراقب باشید، الان میافتد…». «صدای مرا میشنوید؟ اسم و فامیلتان را بگویید.» «بله، بله… مایر، رودلف ایخا… ایوانویچ… ماسک، ماسک… رفت کنار… اتفاق وحشتناک…»
«بالف اسکاندرویچ کار داشتم! سورین هستم، پزشک کشیک اورژانس بیمارستان. خواهش میکنم صدایش کنید، وضعیت اضطراری است، خیلی مهم است. نه، بدون او نمیتوانم تصمیم بگیرم… گوش کنید؛ او رئیس بیمارستان است و مسائلی هست که من نمیتوانم بدون او دربارهشان تصمیم بگیرم. یک مریض به بخش اورژانس آوردهاند. مشکوک به طاعون. تا جایی که میتوانم قضاوت کنم، از نوع ریوی. پستیس!»
«باید هرچه سریعتر تدابیری اتخاذ کرد. بیمعطلبی قرنطینه… میترسم خودم دیگر به لباس محافظ احتیاجی نداشته باشم. لف الکساندرویچ! من که دانشجو نیستم. پزشکم. بسیار خوب. به نظرم، وزارت بهداشت از عهدهٔ این کار برنمیآید. باید وزارتخانهٔ دیگری را درگیر کرد… ممنون.»
آرایشگر حرفش را قطع میکند: «چه میگویید؟ طاعون کدام است؟ شما به چه حقی…؟» «طاعون ریوی، به شدت مسری است.» آرایشگر کلاهش را از سر برمیدارد و جلو دهان و بینیاش میگیرد. «بله، بله، کاملا درست است. هرچه کمتر صحبت کنید بهتر است. حالا با دقت گوش کنید، ما در قرنطینه هستیم. خود من هم همینطور. تمام این طبقه بسته شده است.»
- مشخصات کتاب
- نقد و بررسی
- پرسش و پاسخ
نام کامل کتاب | فقط یک طاعون ساده |
---|---|
تعداد صفحه | ۱۳۶ |
قطع | جیبی |
نوع جلد | شومیز |
وزن | ۱۲۰ گرم |
شابک | ۹۷۸۶۲۲۷۲۸۰۶۲۳ |
نقد و بررسی کاربران (۱)
مرتب سازی بر اساس
پنهانکاری و مردم را در جریان واقعی امور قرار ندادن یکی از شیوههای مرسوم حکومتداری تمامی دیکتاتوریهای تاریخ جهان است؛ از هیتلر و نظامی که بر پایهٔ تفکرات نژادپرستانهاش ایجاد کرد گرفته تا اتحاد جماهیر شوروی و ترس و اختناقی که به جوامع تحت سلطهاش دیکته کرده بود. ولی نویسندگان و اندیشمندان که حتی اگر در دورانی ممنوعالفعالیت باشند و فرصت انتشار دیدگاههایشان به آنها داده نشود، به خوبی سیر تکاملی جامعهشان را نظاره میکنند و در فرصتی مناسب شرح آنچه در آن تاریخ گذشته است را به خوانندگان خود منتقل میکنند. لیودمیلا اولیتسکایا نویسندهٔ مطرح معاصر روسیه در کتاب فقط یک طاعون ساده دست به چنین کاری زده است و با آفرینش داستانی که به خوبی فضای وحشت و سکوت اجباری حاکم بر عصر استالینی را نشان میدهد، از ویروسی میگوید که با سهلانگاری یک میکروبیولوژیست و یک خطای آزمایشگاهی به بیرون هدایت میشود و زمینهساز طاعونی ریوی میشود و حکومت هم اگر چه پس از آن که به عمق فاجعه پی میبرد قرنطینه کردن را شروع میکند ولی طاعون را تا حد یک آنفولانزای ساده تقلیل میدهد و مردم در جریان کامل بلایی که بر سرشان آمده قرار نمیگیرند. فقط یک طاعون ساده که با ترجمهٔ آبتین گلکار توسط انتشارات برج در سال ۱۴۰۰ به چاپ رسیده است، کتابیست که نویسندهاش سالها قبل آن را در قالب فیلمنامه خلق کرده بود ولی از آنجایی که مورد استقبال هیچ کارگردانی قرار نگرفت مدتها در کشوی میز کارش ماند تا اینکه همهگیری کرونا و فضای نزدیک کتاب با آن، اولیتسکایا را ترغیب کرد که آن را در قالب یک رمان منتشر کند که با استقبال هم رو به رو شد.