سال 1403
ناموجود
کتاب مسیر سبز
کد کالا: ۱۴۷۳۴۰

مسیر سبز

ناشر:

افراز

(۳ از مجموع ۱ نظر)

لیست چاپ‌های دیگر

(۱)

معرفی کتاب

آزاده‌ای پشت میله‌ها

نام «مسیر سبز» برای مخاطبان سینما بسیار آشنا است. فیلمی طولانی، فلسفی و انسان‌محور که هر مخاطبی را جذب خود می‌کند. تأثیر دوربین و صحنه و بازیگرها در اوج گرفتن یک فیلم، غیرقابل‌انکار است اما فیلم‌نامه نقشی محوری را در شکل‌گیری این عناصر ایفا می‌کند؛ و چه کسی برای نگارش فیلم‌نامه از یک رمان‌نویس چیره‌دست بهتر؟ این فیلم هم مثل بسیاری از آثار سینمایی بزرگ، اقتباسی مستقیم است از رمانی به همین نام، نوشتة استیفن کینگ، پادشاه ژانر وحشت. این نویسندة آمریکایی که در طول ۴۶ سال فعالیت ادبی خود تابه‌حال بیش از ۲۰۰ کتاب منتشر کرده، در نگارش کتاب‌هایش آن‌چنان دقت و ظرافتی به خرج می‌دهد که کم‌تر خواننده‌ای ممکن است از پای آثارش خسته بلند شود. رمان «مسیر سبز» در میانه‌های سال ۱۹۹۶ میلادی منتشر شد و در انتهای همان سال هم اقتباس سینمایی آن روی پرده رفت. نویسنده که در تلفیق فضاها و جهان‌های فانتزیِ ترسناک خود استاد است، نه به سبک قصه‌های جن و پری، بلکه معما و دلهره‌ای واقعی را به مخاطب عرضه می‌کند و با شیوة روایی و فرمی خود، پیوندی ملموس بین خواننده و شخصیت‌ها و وقایع داستان‌هایش به وجود می‌آورد. شخصیت‌هایی که در وضعیت‌هایی از دنیای غیرواقعی، با گره‌هایی از جنس زندگی واقعی مواجه می‌شوند و در هر بحرانی بی‌صدا از مخاطب کمک می‌خواهند.

«مسیر سبز» در سبک رئال جادویی و فانتزی تاریک شکل‌گرفته و فضاهای فلسفی، جادویی، معمایی و ترسناک را باهم ادغام می‌کند. شخصیت‌ها قوانین طبیعی را زیر پا می‌گذارند و بااین‌حال، در چنگ مشکلاتی گرفتارند که هیچ انسانی با آن‌ها ناآشنا نیست. همچنین شیوة توصیفی نویسنده در کشش و جذب مخاطب تأثیر عمیقی دارد. در هفتة اول انتشار، این کتاب به یکی از محبوب‌ترین رمان‌های آمریکا تبدیل شد و با افزایش تیراژ، فروش وسیعی را در سطح جهانی به همراه داشت.

پُلی به آن سمت معنویت

در ابتدای کتاب «پُل اِج‌کامبِ» آمریکایی که اکنون در آسایشگاه سالمندان به‌سرمی‌برد، داستانی از دوران جوانی‌اش را به تحریر درمی‌آورد. «پل» بازگو می‌کند که در سال ۱۹۳۲ مسئول بند اعدامیانِ زندانی بوده که به‌خاطر رنگِ کفِ سالن آن، لقب «مسیرسبز» را به آن بند داده بودند.

یکی از زندانیان، مرد آفریقایی - آمریکاییِ غول‌پیکری به نام «جان کافی» است که با اتهام به تجاوز و قتل دو کودک، بدون دلیل محکمه‌پسندی محکوم به اعدام می‌شود.

در این حین «پل» که از نگهبانان دیگر دلِ پاک‌تر و نگاه روشن‌تری دارد، در خلال وقایع داستان با کردار و شخصیتِ «جان» آشنا می‌شود و همین نقطة تلاقی، نقطة عطف زندگی معنوی «پل» نیز می‌شود. او در ادامه نگهبانان دیگر را هم در مسیرِ سبزِ شناختِ «جان کافی» با خود همراه می‌کند.

اما جان محکوم به اعدام است و «پل» با دگردیسی بزرگی که به لطف «جان» داشته، می‌خواهد قدمی در راه وظایف انسانی‌اش بردارد و نگذارد حق را از حق‌دار بگیرند.

«جان» قلب بسیار لطیفی دارد، بسیار گریه می‌کند و البته قدرت‌هایی ماورایی نیز دارد که می‌تواند با نفسش بیماران رو به مرگ را هم شفا دهد. او از ناعدالتی و تیرگی‌هایی که در دنیا برقرار است بیزار است و دیگر توان ادامه ندارد. «جان» در دیالوگی به «پل» می‌گوید: «من خسته‌ام رئیس!» و برخلاف تلاش‌های «پل» برای نجاتش، تمایلش به صندلی برقی بیشتر از زندگی با این‌همه درد است. «جان» سمبلی از خیرخواهیِ فداکارانه‌ای است که برای دعوت انسان‌های پاک‌دلی مثل «پل» از جان خود هم دریغ نمی‌کند تا چراغ خود را برافروخته باشد. انسانی که رنج بسیاری را متحمل شده اما هنوز تنها هدفش گسترش مهربانی است. کسی که در عصرِ ناباوری، با معجزات و توانایی‌های فراانسانی‌اش، برای انسان‌ها مقدمات بنای یک جامعهٔ آرمانی را فراهم می‌کند. راهکارش هم انسانیت است؛ پُلی از مادیات به جهانِ معنا.

با درک شخصیت و رنج‌های «جان» است که مخاطب تناسب آن با فضاسازی‌های فوق‌العادهٔ نویسنده را حس می‌کند و نه تنها رنج‌های او را درک می‌کند، بلکه خود را جزئی از وضعیت دردناک قصه می‌بیند و خودش را گرفتار تمامِ پلیدی‌هایی می‌یابد که گریبان «جان» و «پل» را گرفته است. گریه‌ها و حرف‌های تکان‌دهندهٔ «جان» را همه دیده و شنیده‌ایم اما کلیشه نیست. دریچه‌ای است برای ورود مستقیم به قلبِ مخاطب؛ نه صرفا ابزاری برای استفادهٔ احساسی.

«پل» همهٔ این‌ها را درحالی بازگو می‌کند که حسرتی بزرگ را به دوش می‌کشد و دلیلش را در انتهای کتاب، که سرنوشت تلخ جان مشخص می‌شود، متوجه می‌شویم.

گرچه داستان بر مبنای لحظات غافلگیرکننده بنا نشده است، پایان باز و سرنوشت نامعلوم «پل» خواننده را به فکر و قضاوت وامی‌دارد که چگونگیِ کشاندن مخاطب به این مرحله، از پخته‌ترین جنبه‌های هنرِ قصه‌گویی استفن کینگ است.

تا پادشاهیِ سرزمینِ قصه‌گویی

استفن ادوین کینگ، در سال ۱۹۴۷ در پورتلندِ آمریکا و در خانواده‌ای از طبقهٔ متوسط به دنیا آمد. هنوز بچه بود که پدرش او را با مادر و یک برادرِ ناتنی رها کرد. چندی قبل از ورود به دبیرستان بود که با برادرش خلاصه‌ای دست‌چین‌شده از روزنامه‌های محلی را به قیمت پایین‌تر می‌فروخت و شاید خواندن صفحه‌های حوادثِ همین روزنامه‌ها، باعثِ جذب استفن به نویسندگی شد. همان سال‌ها ماشین چاپ و تحریر خرید. در دانشگاه اولین کتابش را در مدت سه سال کامل کرد اما هیچ انتشاراتی حاضر به چاپ آن نشد. از همان موقع استفن شخصیتی درون‌گرا داشت و از شهرت بی‌زار بود؛ که البته، این از کسی که جهان را انقدر ترس‌ناک می‌بیند دور از انتظار هم نیست! او در طول این سال‌ها، داستان کوتاه‌هایی را در روزنامه‌ها و مجلات چاپ کرد. سپس توانست اولین رمان مستقلش را به چاپ برساند که فقط ۳۵ دلار فروش کرد! بعد از اتمامِ دورهٔ لیسانس، دو داستان نوشت که دومین آن‌ها یعنی «کَری» با سی‌هزار نسخه و درآمد ۲۰۰هزار دلاری برای او، باعث شد به‌طور تمام وقت تمرکز خود را بر داستان‌نویسی بگذارد. این شروع رمان‌نویسی حرفه‌ای و افتادن در مسیرِ سرخِ ادبیات داستانی بود. درحال حاضر رکوردِ بیشترین اقتباسِ سینمایی از آثار ادبیِ یک نویسنده، در دست اوست.

کتاب «درخشش» را استنلی کوبریک اقتباس کرد و فرانک دارابونت دو فیلم مشهورش یعنی «رستگاری در شاوشنک» و «مسیرِ سبز» را از او الهام گرفت. همچنین «کَری»، باعث ساخت فیلمی به همین نام توسط برایان دی‌پالما شد.

  • مشخصات کتاب
  • نقد و بررسی
  • پرسش و پاسخ
نام کامل کتاب مسیر سبز
ژانر وحشت، داستانی، فانتزی، سفرنامه، رازآلود، جنایی، ماوراء الطبیعه
تعداد صفحه ۶۴۲
قطع رقعی
نوع جلد شومیز
وزن ۷۱۰ گرم
شابک ۹۷۸۹۶۴۷۶۴۰۵۲۷
نقد و بررسی کاربران (۱)

۳

۱ نظر
۵
۴
۳
۲
۱
sort
مرتب سازی بر اساس
جدید ترین محبوب‌ترین بیشترین امتیاز کمترین امتیاز
کتابچی
star-fillstar-fillstar-fillstar-outlinestar-outline
۱۴۰۰/۱۱/۱۱

فضای فلسفی، مافوق طبیعی و بسیار معمایی همراه با ترس و کشمکش و هیجان همان ویژگی‌هایی است که از بزرگان ژانر وحشت یعنی استیفن کینگ را با آن می‌شناسیم. البته اینطور نیست که تمام آثار او در ژانر وحشت قرار بگیرند. کتاب مسیر سبز شاهدی بر این گواه است. مسیرسبز در دسته سبک رئالیسم جادویی و فانتزی قرار می‌گیرد. این کتاب در سال ۱۹۹۶ منتشر شد و در همان سال از آن اقتباسی سینمایی بر روی پرده رفت. در هفته اول انتشار به یکی از محبوب‌ترین رمان‌های آمریکا تبدیل شد. ماجرا روایت مردی آفریقایی آمریکایی درشت اندامی به نام جان کافی است که به اتهام تجاوز و قتل دو کودک به اعدام محکوم شده. اما هیچ دلیل قابل استنادی مبتنی بر این ادعا وجود ندارد. داستان از زبان پُل اِج‌کامبِ بازگو می‌شود. پل که اکنون در آسایشگاه سالمندان به سر می‌برد در جوانی در سال ۱۹۳۲ مسئول بند زندانیان اعدامی بوده. بندی که به دلیل رنگ کف آن به آن مسیر سبز می‌گفتند. پل شخصیتی مهربان و دل پاک دارد و در طی وقایعی با شخصیت جان آشنا می‌شود. این آشنایی موجب تغییراتی در پل می‌شود. او در تلاش است که جان را نجات دهد و با وجود تمام این تلاش‌ها جان از این همه درد خسته شده و تمایلش به صندلی برقی بیشتر از زندگی است. اکنون که پل این ماجرا را بازگو میکند بخاطر سرانجام تلخ جان در پایان حسرتی عمیق بر دل دارد.