لیست چاپهای دیگر
(۱)معرفی و بررسی کتاب جای خالی سلوچ
محمود دولتآبادی که بیش از هر چیز با افراط و تفریط در حجم کتابهایش شناخته میشود، رمانی به نام «جای خالی سلوچ» دارد که نه به بلندای «کلیدر» میرسد و نه به اندازهٔ «اسبها، اسبها کنار یکدیگر» یا «طریق بسمل شدن» کوتاه است. کتابی حدودا ۴۵۰ صفحهای که معمولا در قطع رقعی یا جیبی چاپ شده و ناشران متعددی همچون چشمه، آگاه و نو، آن را چاپ کردهاند. اولین نسخهٔ این کتاب در سال ۱۳۵۸ هجری شمسی به انتشار رسیده بود. نقل است که محمود دولتآبادی، این رمان را در دورهٔ سه سالهٔ حبس خود در زندانهای نظام پهلوی کلید زد. به این شکل که در دورهٔ زندان، طرح کامل قصه را در ذهن خود پروراند و سپس بلافاصله بعد از آزادی از ساواک، کل کتاب را در ۷۰ روز متوالی نوشت. این کتاب، جزو معدود آثار داستانی زبان فارسی است که توانسته در سطح جهانی مطرح باشد و به بسیاری از زبانهای زندهٔ دنیا اعم از زبانهای انگلیسی، ایتالیایی، فرانسوی، آلمانی، هلندی و کردی برگردانده شود.
موضوع کتاب جای خالی سلوچ
جای خالی سلوچ قطعا یکی از رمانهای برجسته، ماندگار و البته مولف ایران است. برجستگی آن را نگاه مثبت منتقدین تایید میکند و دلیل ماندگاری آن هم در تعدد تجدید چاپها و محبوبیت بین مخاطبین عامهٔ کتاب، یافت میشود. اما مولف بودن این رمان از آن جهت قابل اثبات است که بدانیم، در دورهٔ نگارش اثر، بیشتر آثار داستانی -خاصه در قالبِ رمان- به «نووِل» هایی عاشقانه و خالی از هر نکتهسنجی اجتماعی محدود میشدند و این جای خالی سلوچ بود که در کنار آثاری از بزرگ علوی، غلامحسین ساعدی و چند تن دیگر از نویسندگان ایرانی، باب جدیدی را در رمانهای سیاسی اجتماعی ادبیات فارسی باز کردند. ماجرای اصلی داستان جای خالی سلوچ، دقیقا بر اسم این رمان استوار است؛ جایی که پدری پیر و فرتوت به نام «سلوچ» که بیشتر به حمّالی، مقنیگری و کارهای سخت مشغول بوده است، به دلیل درآمد کم و ناتوانی در مدیریت، خانوادهاش را رها کرده و یک صبح، ناپدید میشود. همسر او به نام «مِرگان» شخصیت اصلی داستان دولتآبادی است، زنی رنجکشیده که معضلات و سختیهای زیادی در طول عمر خود تحمل کرده اما قرار است، حالا با بزرگترین چالش عمرش رودررو شود. نکات اصلی داستان از مواجههٔ مرگان با بیپولی، شیطنت پسران بازیگوشش به نام عباس و ابراو (abraw) و دم بختیِ تنها دخترش به نام هاجر شکل میگیرد. این زنِ تنها به مرور در طول کتاب، با سرپنجهافتادن نسبت به بزرگان استثمارگر و سنتیِ روستا، ماجراهای جالبی را از یک مدرنیتهٔ پنهان ایجاد میکند. چهاینکه در شهر دورافتادهٔ آنان به نام «زمینج» مردانِ شهر در قامتِ پدرخواندههایی از نظام مردسالار حضور دارند و درکِ استقلال و کار کردن یک زن برایشان دشوارتر از دشوار به نظر میرسد. در پایان، زمانی که مرگان در حال خرد شدن زیر فشارهای مختلف است، با بازگشت سلوچ به آبادی مواجه میشویم و میفهمیم که او خانوادهاش را ترک نکرده بوده، بلکه برای درآمدزایی بیشتر و تحصیلِ خرج زن و زندگی به شهر مهاجرت کرده بوده است.
دربارهٔ محمود دولتآبادی، آقای رمان ایران
محمود دولتآبادی، نویسندهٔ معاصر ایرانی، یکی از بزرگترین رماننویسان ایرانی و خالق بسیاری از آثار داستانیِ ادبیات فارسی است. او در حوزهٔ رمان، دو نکتهٔ مهم را به عنوان امضای کار یا همان سبک شخصیاش، همیشه یادآور میشود. در رمانهای دولتآبادی بیش از هر چیزی به رد پای سبک رئالیسم (واقعگرایی) برمیخوریم و جدای از آن، ماهیتِ جغرافیایی و فرهنگی خاصِ مورد نظر دولتآبادی است. او نشان داده که یک فرد سنتی و پایبند به اصول است. در همین راستاست که داستانِ اغلب کتابهای این نویسنده در روستاهای خراسان (زادگاه خودش) رخ میدهد و او میخواهد همواره رنج و مشقت روستاییان شرق کشور را روایت کند. قدرالسّهم دولتآبادی با این سبک خاصش از ادبیات ایران، آنقدری بوده که محمدعلی جمالزادهٔ بزرگ از او به نیکی یاد کند. جمالزاده در جایی گفته بود:
من رمانهای زیادی خواندهام. از غربیها خیلی خواندم. تصور نمیکنم کسی به حّد دولتآبادی توانسته باشد اینچنین شاهکار [ها] یی بیافریند. بر من مسلّم است روزی قدر و قیمت او را خواهند دانست… و روزی را میبینم که دولتآبادی عزیز ما جایزه نوبل را دریافت خواهد کرد.
البته دولتآبادی هیچگاه به نوبل ادبیات دست نیافت اما این نویسنده، افتخارات و جوایز متعددی را کسب کرده که به چند مورد از آنان اشاره میکنیم:
- نشان شوالیه هنر و ادب فرانسه ۲۰۱۴
- جایزهٔ ادبی یان میخالسکی سوییس ۲۰۱۳
- جایزهٔ ادبی هوشنگ گلشیری برای یک عمر فعالیت ۲۰۱۲
- جایزهٔ ادبیات بینالمللی خانهٔ فرهنگهای جهان برلین ۲۰۰۹
- جایزهٔ ادبی واو ۱۳۹۰
- لوح زرین بیست سال داستاننویسی ایران
از مهمترین آثار داستانی دولتآبادی هم (غیر از آثاری که در طول متن حاضر نام بردیم) میتوانیم به کتابهای «لایههای بیابانی، آهوی بخت من گزل، روزگار سپریشدهٔ مردم سالخورده، روز و شب یوسف، زوال کلنل و نونِ نوشتن» اشاره داشته باشیم.
فمینیسمِ محمود دولتآبادی!
نمیتوانیم مانند تیترِ بالا، به سادگی، برچسب فمینیسم را به کتاب حاضر نسبت دهیم و بیش از اینکه مرگان در جای خالی سلوچ، نمایندهٔ فمینیسم باشد، نمایانگر علاقهٔ دولتآبادی به سنت، فرهنگ سنتیِ عامهٔ ایران و نقشهای عُرفی تبیین شده در یک خانوادهٔ ایرانی است. برای مثال، مرگان بیش از آنکه یک زن تصویر شود، یک مادر معرفی میشود که هیچوقت، چیزی را مقدم بر عشق به خانواده و فرزندان خود نمیداند. او در جدال افراد بنیادگرای روستا، سعی میکند تا به گونهای رفتار کند که هم مصالحِ خانوادهاش را حفظ کند و هم مبادا از هیچیک از آرمانهای مرتجعانهٔ آنان تخطی کند. درمورد این مساله، میتوانید به مطلب «معرفی کتاب جای خالی سلوچ» در مجلهٔ کتابچی مراجعه کنید؛ جایی که به صورت تفصیلی به بنمایهٔ کتاب حاضر و شخصیتشناسی افراد حاضر در رمان پرداختهایم. اما با این وجود، همچنان میتوانیم رگههایی فمینیستی را در رفتار و کردار مرگان شناسایی کنیم و از مهمترینِ این نکات، رویاروییهای دوگانهای است که دولتآبادی در باب درگیریها و احقاق حقهایش نسبت به مردان روستا ساخته است.
رئالیسم شخصیتها در جای خالی سلوچ
اگر با آگاهی نسبت به عموم آثار برجسته و پیشتاز رئالیستی جهان به بررسی رئالیسم موجود در جای خالی سلوچ بپردازید، متوجه خواهید شد که این اثر بیش از هر چیزی به واقعگرایی قرن نوزدهم میلادی مرتبط میشود. درواقع نویسندگانی مانند دیکنز، بالزاک، استاندال یا پیروان آنان مانند رولان و شولوخوف افرادی هستند که مانند رمان حاضر از تلفیق روایت و دید گزارشی برای رمانهای خود استفاده میکردهاند. یکی از مزایای چنین الگوگیری و تمهیدی، واقعی درآمدن شخصیتهای داستانی است. در جای خالی سلوچ، تمام انسانها به مثابه یک انسان ملموس و با قابلیت همذاتپنداری حضور دارند و باعث میشوند تا مولفهها یا موتیفهای رفتاریشان اعم از محرومیت، زجرکشیدن، صبوری و زحمتکشیدن یا ظلم، لجبازی، حرص و… باورپذیر به نظر برسد. درمورد نکات این بخش در مقالهٔ بررسی عنصر شخصیت در رمان «جای خالی سلوچ» بیشتر بحث کردهایم که شاید راهی برای شناخت دقیقتر این اثر به شمار بیاید.
انقلاب سفیدِ محمود دولتآبادی!
همانطور که در بخشهای بالا گفتیم، سویهٔ سیاسی-اجتماعی کتاب حاضر، اهمیت ویژهای دارند. چهاینکه ایده، پرداخت و نگارش کتاب در بحبوحهٔ یک واقعهٔ مهم تاریخی در دورهٔ پهلوی شکل گرفته است: انقلاب سفید! درواقع اگر بخواهیم فضای همیشه روستاییِ آثار دولتآبادی را با مقیاس «تعامل فرم و محتوا» بررسی کنیم، این کتاب احتمالا مناسبترین اثر او برای روایت شدن در یک جغرافیای واپسگرا و فلاکتزدهٔ روستایی است. چهاینکه داستان حاضر داستان انسانهایی است که برای یک لقمه نان، حاضرند هر کاری بکند و بعد از انجام همهکار، باز هم گرسنه خواهند ماند! پس کنایههای بیشمار ارباب-رعیتیِ دولتآبادی، قابل هضمتر و جذابتر به نظر میرسند و او میتواند تا با تزریق فلسفهای پنهان به داستان سادهاش، نقدی اجتماعی بر اصلاحات ظاهری و بدون نتیجهٔ آن دوران داشته باشد. جایی که اصلاحات برای تقویتِ مردمِ بیچاره انجام میشود اما باز هم به بیچارهتر شدن آنان و چاقتر شدن اربابان قدرت میانجامد! در مورد این نکته -که اساسیترین نکتهٔ رمان حاضر است- مطلبی در مجلهٔ کتابچی با عنوان «نگاهی تحلیلی به رمان جای خالی سلوچ» آماده کردهایم که میتواند در درک فلسفهٔ عمیق اثر، شما را یاری کند.
جملاتی از کتاب جای خالی سلوچ
مِرگان به کاری که مشغول میشد، چهرهاش چنان حالی میگرفت که چیزی چون احترام و بیم به دل صاحبخانه، صاحبان کسار میدمید. نه کسی به خود میدید که به مِرگان تحکم کند، و نه او در کار خود چنین جایی برای کسی باقی میگذاشت. شاید برخی زنها، چون دختر حاج سالم، مسلمه، مایل بودند در مِرگان به چشم کنیز خود نگاه کنند؛ اما مِرگان -دست کم حالا- تنگ چنین باری را خرد نمیکرد. خوش خلقی او را باید از چاپلوسی جدا میکردند. روی گشادهٔ مِرگان در کار، نه برای خوشایند صاحب کار، بلکه برای به زانو درآوردن کار بود. مِرگان این را یاد گرفته بود که اگر دلمرده و افسرده به کار نزدیک بشود، به زانو در خواهد آمد و کار بر او سوار خواهد شد. پس با روی گشاده و دل باز به کار میپیچید. طبیعت کار چنین است که میخواهد تو را به زمین بزند، از پا درآورد. این تو هستی که نباید پا بخوری، نباید از پا دربیایی. و مِرگان نمیخواست خود را ذلیل، ذلیل کار ببیند!
بلایی عزیز؛ چیزی رنجآور که نمیتوان عزیزش نداشت! که ندیده نمیتوانش گرفت. زخمی اگر بر قلب بنشیند، تو، نه میتوانی زخم را از قلبت وابکنی و نه میتوانی قلبت را دور بیاندازی. زخم تکهای از قلب توست. زخم اگر نباشد، قلیت هم نیست. زخم اگر نخواهی باشد، قلبت را باید بتوانی دور بیاندازی. قلبت را چگونه دور میاندازی؟ زخم و قلبت یکی هستند!
آیا باور کردنی است که زمین و زمان در یک آن بایستند؟ نه! بازتاب پندار، گاه در آدمیزاد این وهم را ایجاد میکند. و این همان دمی است که پیوند تو با دنیا به سر مویی بسته است. تا جدا شدن، دمی باقی است! این است که در اوج گداختن، احساس سکون داری؛ سکون تمام… اما زمان نایستاده است. چاه، از راه روزنهٔ کنار گردن شتر، روشنتر میشود. اگر نیروی جنبیدن داشته باشی، اگر بتوانی بالای سرت را نگاه کنی، از همان نرمه روزن میبینی که آسمان خلوت شده است. ستاره، آن تنها ستاره، درخشش خود را از دست داده است. سپیده دمیده است. ساعتها گذشتهاند. لحظهها جان کندهاند.
- مشخصات کتاب
- نقد و بررسی
- پرسش و پاسخ
نام کامل کتاب | جای خالی سلوچ -رقعی |
---|---|
ژانر | ادبیات معاصر، داستانی، تاریخی |
تعداد صفحه | ۴۰۵ |
قطع | رقعی |
نوع جلد | گالینگور |
وزن | ۴۷۲ گرم |
شابک | ۹۷۸۹۶۴۶۱۹۴۲۶۷ |