لیست چاپهای دیگر
(۲)معرفی و بررسی کتاب چشمهایش
وقتی نگاهی به آثار انقلابی میندازیم، با محتوایی روبهرو میشویم که در آن به مدح و ستایش انقلابیها و کسانی که در مسیر مبارزه اقدام کردهاند، میپردازند. اما «بزرگ علوی» فرق دارد. از آنجا که در فرنگ روانشناسی خوانده، به ورای ذهن مبارز و اطرافیان او، بیشتر توجه دارد. او در اکثر آثار خود، به تقلید از ادبیات غرب و روسیه، مستقیما به اصل مطلب اشاره نمیکند. بلکه تاثیر درگیریها، مبارزات یا تصمیمات یک رژیم دیکتاتور بر مردم را به بهترین شیوه نشان میدهد. با این وجود، با خواندن رمانها و داستانهای کوتاه سیاسی و مبارزهای بزرگ علوی، با شعارهای خستهکننده و بیمعنی روبهرو نمیشوید. بلکه با رنج، درد و عذابی که مردم آن دوره کشیدهاند، همدل خواهید شد. برای مثال، شما با خواندن داستان کوتاه «میرزا»، با رنجها و دردهایی که یک انقلابی تبعید شده تحمل میکند، همراه خواهید شد. به همین ترتیب، در سایر آثار او مثل رمان «چشمهایش»، ترس و وحشت مردم دورهٔ رضاشاه را تجربه میکنید. مردمی که مثل افراد تحت سلطهٔ رژیم نازی، به یکدیگر اعتماد ندارند و از عدم امنیت و آسایش رنج میبرند. جالب اینجا است که او در رمان «چشمهایش» به جای اینکه با موضوعاتی تکراری، دلیری و شجاعت مبارزان و انقلابیها را به تصویر بکشد، فداکاری، از خود گذشتگی و بزرگمنشی زنان اطراف آنها را نشان میدهد. زنانی عاشق و مثال زدنی، که بسیار بودند و دیده یا شنیده نشدند. اگرچه این جنبهٔ فمینیستی در قلم بزرگ علوی، نه تنها در «چشمهایش» بلکه در سایر آثار سیاسی او نیز به چشم میخورد. اما در پس پردهٔ «چشمهایش»، چه چیزی به نمایش گذاشته شده است؟
موضوع رمان چشمهایش
همانطور که قبلا به آن اشاره کردیم، رمان در دوران حکومت رضا شاه اتفاق میفتد. دورانی که مبارزان آزادیخواه زیادی را علیه استبداد و جو دیکتاتوری خودش میطلبید. یکی از این مبارزان، استاد ماکان نقاش است که در کنار حرفهٔ نقاشی، به فعالیتهای سیاسی مشغول بوده است. به همین دلیل نیز، به جایی دور افتاده تبعید شد تا بابت این فعالیتها و مبارزهها، تنبیه شود. رمان، از زمانی شروع میشود که ده سال از مرگ طبیعی ماکان گذشته است و دولت، برای اینکه روی استبداد خود سرپوشی بگذارد، هر سال نمایشگاهی را با تابلوهای نقاشی او برگزار میکند. ناظم مدرسه که اولین راوی این رمان است، صاحب این نمایشگاه نقاشی است و در میان تابلوهای استاد ماکان، به یکی از آنها علاقهٔ زیادی دارد. تابلویی که از آن با عنوان «چشمهایش» یاد میشود. این تابلو، چشمهای فریبنده و زیبای زنی را به تصویر میکشد که حرفهای زیادی برای گفتن دارد. اما دقیق معلوم نیست که در حال خندیدن هستند، یا قصد اغوای کسی را دارند. ناظم مدرسه شنیده که این تابلو، چشمهای زنی که استاد ماکان عاشقش بود را به تصویر میکشد. زنی که بالاخره توانست او را رام خودش کند. از آنجا که ناظم قصد دارد مردم را به نحوی به خودشان بیاورد و روحیهٔ مبارزهطلبی در آنان را بیدار کند، سعی دارد صاحب این چشمها را پیدا کند. بلکه بتواند از زندگی شخصی استاد ماکان، آن مبارز مثال زدنی سردربیاورد و از داستان آن به عنوان ماجرایی انگیزهبخش استفاده کند. بالاخره پس از سالها تلاش، او صاحب این چشمها را پیدا میکند. زنی که قصد دارد تابلو را با قیمت بالایی خریداری کند. ولی ناظم، از او پول نمیخواهد. بلکه بیان ماجرای (به اصطلاح) عاشقانهٔ استاد ماکان و آن زن را طلب میکند. پس زن، در ازای تابلو، او را به خانهاش دعوت میکند تا سیر تا پیاز ماجرا را برایش تعریف کند.
آغاز روایت فرنگیس
زمانی که روایت نه چندان عاشقانهٔ فرنگیس و ماکان بیان میشود، محتوا نیز به طور کلی تغییر میکند. رفتهرفته مخاطب متوجه میشود که استاد ماکان، آنقدر که همه فکر میکنند ستودنی نیست. بلکه شخصیتی بیروح، خودشیفته و ماشینی داشته است. او به هیچ وجه مجذوب زیباییهای چشمنواز فرنگیس نمیشود. با وجود تمام تلاشهای او، حتی لحظهای هم به عشقش توجه نمیکند. فرنگیس، صادقانه از فداکاریهای خود حرف میزند. اینکه به خاطر جلب توجه ماکان، در فعالیتهای سیاسی زیادی شرکت کرده و سعی داشته زیر دست او، نقاشی و هنر بیاموزد. اما در نهایت، وقتی متوجه میشود که استاد ماکان لو رفته است، با پیشنهاد ازدواج با رئیس شهربانی، به جای اعدام، حکم تبعید را برای او مهیا میکند تا جانش را نجات دهد. ولی در نهایت، استاد ماکان متوجه این فداکاری بزرگ فرنگیس نمیشود. دختری که به خاطر او با مردی که هیچوقت دوستش نداشت ازدواج کرد. فرنگیس، پس از آنکه با زبانی صمیمانه و دلنشین تمام ماجرای خود را تعریف میکند، به این نتیجه میرسد که این تابلو، اصلا به چشمهای او تعلق ندارد. اوج چیزی که استاد ماکان از او دریافت کرده، زنی خطرناک، فریبنده، اغواگر و هوسران است. زنی که میتواند او را به گناه بکشاند. درست به همین دلیل هم چشمهایی کاملا مرموز را روی پردهٔ نقاشیاش کشیده است. پس داستان به اتمام میرسد و پیام بزرگ علوی مشخص میشود:
پشت یک قهرمان انقلابی، همیشه یک زن فداکار ایستاده است که هیچوقت دیده یا شنیده نمیشود.
البته اگر میخواهید اطلاعات بیشتری راجع به جزئیات این رمان به دست بیاورید تا نسبت به خرید کتاب مطمئنتر شوید به شما توصیه میکنیم به مطلب «چشمهایش، رمانی سیاسی اما عامهپسند»، که محتوای رمان را موشکافانهتر بررسی میکند سری بزنید.
عنصر زمان در رمان چشمهایش
یکی از نکاتی که در بررسی تحلیلی و انتقادی رمان چشمهایش توجه خواننده را جلب میکند، کارکرد بدیع و استادانهای است که بزرگ علوی از عنصر زمان گرفته است. شاید در دنیای شلوغِ هنرِ امروز این عنصر به اندازهٔ قبل جایی برای جلان نداشته باشد؛ اما باید توجه کنیم بزرگ علوی قبل از فیلمهای «بازگشت به آینده» و حتی پیش از رمان «صد سال تنهایی» نوشته شده است! پس بزرگ علوی را میتوانیم بهعنوان اولین نویسندهٔ ایرانی بدانیم که با تاثیر از تکنیکهایی اروپایی -مثل فلاشبک، جریان سیال ذهن و نسبیکردن زمان- نقش عنصر زمان را در رمانهای فارسی پررنگ کرد. منتقدین و محققین امروزیهم این نقش را دیدهاند و حاصل آن سه مقالهٔ مجزّا و مفصل دربارهٔ تاثیری است که زمان در رمان چشمهایش داشته و هرکدام به بخشی از داستان، گستردگی بیشتری میدهد. زمان درحقیقت طلای غیرقابل خرید ما انسانها و مبنای تعریفها و ارزشگذاریهای ما است؛ نویسنده نیز با تاثیرپذیری از هنرمندان معاصر و پیش از خود، که در کشورهای مختلف و با زبانهای متفاوت مینوشتهاند، از تکنیکهای ذهنی و انتزاعی آنها در شکلدهی به ساختار زمانی داستان بهره بردهاست. بزرگ علوی زمان را برای انحصاری کردن فضای ذهنی هرکدام از شخصیتها بهکار میگیرد، سرعت وقوع اتفاقات را برای خلق فضا و ضربههای بهتر تغییر میدهد و حتی لحن و بیان افراد مختلف را با بررسی دیدگاه شخصیشان، با زمان کنترل میکند. این تکنیکها در تبدیل شن داستان به یک جریان زنده تاثیرگذارند؛ پس برای مطالعهٔ دقیقتر دربارهٔ آنها پیشنهاد میکنم که برای مطالعهٔ جامعتر، به مطلب «بررسی عنصر زمان در رمان چشمهایش» مراجعه نمایید.
دربارهٔ بزرگ علوی؛ نویسنده کتاب چشمهایش
سید مجتبی آقا بزرگ علوی که یکی از بزرگترین و تاثیرگذارترین نویسندههای معاصر در حوزهٔ سیاست و مسائل مارکسیستی است، در سال ۱۲۸۳ در تهران به دنیا آمد. سپس برای تحصیل با پدرش به اروپا عزیمت کرد. او پس از فارغالتحصیلی در رشتهٔ «علوم تربیتی» در برلین، به ایران بازگشت و پس از کمی فعالیت در عرصهٔ تدریس، با صادق هدایت و چند نفر دیگر، گروه ربعه را تشکیل داد. گروهی که اصول داستاننویسی به سبک مدرن و معاصر را ترویج میکرد و ادبیات زبان فارسی را از گیر و دار الفاظ سخت، ناملموس و ساختار سنتی و ارسطویی رها میساخت. سبک مخصوص بزرگ علوی برای نوشتن رمان، داستان کوتاه و رمان کوتاه، رئالیسم یا واقعگرایی بود. از ویژگیهای سبک رئالیسم، به تصویر کشیدن زیر و بم و تمام وقایع، اتفاقات و وضعیت دورهای است که نویسنده در آن زندگی میکند. اگرچه او از این سبک در ساختار مدرن استفاده کرده و با راویها، زمان وقوع وقایع، عناصر روانشناختی و… بازی میکند. اگرچه بزرگ علوی را معمولا یک نویسندهٔ سیاسی میشناسند، آثار اولیهٔ او رنگ و بوی سیاسی ندارد. او برای نوشتن اولین آثار خود، از نویسندگانی مثل آرتور شنیتسلر و استفان تسوایک الهام گرفته است. اما رفته رفته، پس از پیوستن به حزب توده، زندانی شدن و سایر اتفاقاتی که در زندگی برایش رخ داد، آثارش حال و هوای سیاسی به خود گرفت و اوضاع کشور را به بهترین شکل ممکن مورد نقد قرار داد. از جمله آثار او میتوان به مجموعه داستان کوتاه چمدان، مجموعه داستان کوتاه میرزا، مجموعه داستان کوتاه گیلهمرد، ورقپارههای زندان، چشمهایش، سالاریها، موریانه، روایت و چند اثر غیر داستانی دیگر اشاره کرد.
جملاتی از کتاب چشمهایش
- آخ بدبختی میدانید چه بود؟ همین که نمیتوانستم این رفتار غیر انسانی او را با خودم توجیه کنم. آیا از من رنجیده بود؟ درست گفتگوی خود را در آخرین ملاقات با او از خاطرم گذراندم. گفته بود: «فرنگیس عزیز، من از تو نجات فرهاد میرزا را میخواهم. به هر قیمتی که شده باید نجاتش بدهی ولا او را خواهند کشت. او کسی نیست که چیزی بگوید. زجرکشش خواهند کرد.» پرسیدم: «به هر قیمتی؟» جوابی نداد.
- دیگر نمیخواست مرا ببیند. چه فکر میکرد؟ فکر میکرد ممکن است من خودم را محض خاطر او بفروشم یا از فرط ترس جان خود را در آغوش رئیس نظمیه بیندازم؟
- اما آخر استاد هم بیتقصیر نبود. میتوانست در من تاثیر کند. چرا خود را در قفس سکوت محبوس میکرد؟ چرا نمیکوشید راهی به قلب من باز کند؟ لازم نبود که من حتما زن یا معشوق او باشم. آیا نمیتوانست مرا برای زندگی سودمندی که وارد آن شده بودم، جلب کند؟ برعکس، مرا از خود و از آن دنیای پرتلاش راند و به دنیای رجالهها فرستاد.
- چه فایده؟ چرا دارم از خودم دفاع میکنم؟ این دفاع نیست. همان که اول گفتم. قصدم فقط خالی کردن عقدهایست که دارد گلوی مرا میفشارد.
- خیال نکنید که مردم ایران همیشه گرفتار چنین رخوت و جمودی که الان مشهود است خواهند بود.
- استاد شما اشتباه کردهاست؛ این چشمها مال من نیست.
- دختر اینطور به من نگاه نکن این چشمهای تو، بالاخره مرا وادار به یک خبطِ بزرگ در زندگی خواهد کرد
- شهرت، افتخار، احترام، همه اینها خوب، سودمند و کامیابی است. اما هر آدم مشهوری دلش میخواهد گاهی میان جمعیت گم شود. میخواهد میان مردم بلولد. لذتهای آنها را بچشد، دلهره آنها به سرش بیاید. آن وقت رفاه و آسایش برایش لذت بخشتر است.
- بعضی چیزها را نمیشود گفت. بعضی چیزها را احساس میکنید. روح و پیِ شما را میتراشد. اما وقتی که میخواهید بیان کنید میبینید بیرنگ و جلاست. مانند تابلوئیست که شاگردی از روی کار استاد ساخته باشد. عینا همان تابلوست. اما آن روح، آن چیزی که دل شما را میفشارد، در آن نیست.
- مشخصات کتاب
- نقد و بررسی
- پرسش و پاسخ
نام کامل کتاب | چشمهایش |
---|---|
تعداد صفحه | ۲۷۱ |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شومیز |
وزن | ۲۷۸ گرم |
شابک | ۹۷۸۹۶۴۶۷۳۶۵۹۷ |
نقد و بررسی کاربران (۱)
مرتب سازی بر اساس
چشمهایش را میتوان در رمانهای ژانر سیاسی-عاشقانه دستهبندی کرد؛ جایی که بزرگ علوی با نقد شرایط اجتماعی، فرهنگی و سیاسی زمانهٔ خود داستانی خلق میکند که به یکی از ماندگارترین آثار ادبیات معاصر ایران بدل میشود. بزرگ علوی سابقهٔ فعالیتهای پررنگ سیاسی داشت و با استفاده و بازگو کردن تجربیات خود در اکثر آثارش پس زمینهٔ اعتراضی دیده میشود؛ چشمهایش در دل خود ماجرای نقاش چیرهدستی به نام استاد ماکان را روایت میکند؛ مبارزی که به نقطهای دورافتاده تبعید شده بود و داستان از جایی آغاز میشود که سالها از مرگ او گذشته است و راوی قصه با کنجکاویهای بیحد و مرزش سعی دارد که پرده از یکی از مرموزترین نقاشیهای استاد ماکان بردارد؛ نقاشی چشمهایش. بزرگ علوی با ایجاد فضایی پلیسی، جذابیتی معماگونه به داستان میبخشد و با وارد کردن شخصی به نام فرنگیس، گرههای داستان را به حداکثر خودش میرساند؛ زنی که بار سنگین خاطرات گذشته را بر دوش میکشد و از جایی به بعد به راوی کتاب تبدیل میشود و با روایتهایش به بار عاشقانه کتاب وزن میدهد. از نکات جالب توجه این کتاب میتوان به استفاده نویسنده از شیوهای متفاوت در خط زمانی اثر اشاره کرد؛ جایی که نه تنها میتوان گفت که از تکنیک «جریان سیال ذهن» کمک میگیرد بلکه با نقل روایتهایی تو در تو از گذشته (فلشبک) پازل هزارتکهٔ داستانیاش را تکمیل میکند.