اساتید ۲
موجود
پاییز فصل آخر سال است
کد کالا: ۵۹۱۲

پاییز فصل آخر سال است

ناشر:

چشمه

نویسنده:

نسیم مرعشی

قیمت: ۱۹۰,۰۰۰ ۱۷۱,۰۰۰ تومان ۱۰% تخفیف
(۴ از مجموع ۲ نظر)

معرفی و بررسی کتاب پاییز فصل آخر سال است

یک رمان دخترانه

در نسل‌های اخیر نویسنده‌های زن ایرانی قدم به مرحله‌ای تازه در ادبیات گذاشته‌اند که پیش از این، جای پای نویسندگانی مثل سیمین دانشور بوده است. ادبیات زنانه شاید اصلاً وجود نداشته باشد و چیزی که ما از آن به عنوان ادبیات زنانه یاد می‌کنیم و به فروغ فرخزاد نسبت می‌دهیم، تنها به لحن و پرداخت سبک و زبان نگارشی نویسنده برگردد. «پاییز فصل آخر سال است» نیز از این قاعده مستثنی نیست. معمولاً می‌گویند این کتاب «دخترانگی» و «زنانگی» زیادی را در لابه‌لای سطرهایش دارد، اما بهتر است بگوییم این کتاب با خود وزن رنج‌های یک زن ایرانی بودن را حمل می‌کند. «نسیم مرعشی» از نویسندگان زن در نسل جوان است که خوب توانسته جای خودش را در ذهن خوانندگان باز کند و با این کتاب توانست برنده جایزهٔ بهترین کتاب جشنواره جلال آل احمد نیز بشود؛ کتابی که با محوریت سه شخصیت اصلی پیش می‌رود و این‌که داستان از زبان سه دختر روایت می‌شود، کافی نیست تا آن را یک رمان زنانه بنامیم. پاییز فصل آخر سال است دربارهٔ انسان‌هایی‌ست که در جامعه با مشکلاتی دست‌وپنجه نرم می‌کنند که به بخش اصلی منتهی می‌شود؛ یک طرف مهاجرت، یک طرف روابط شغلی و اجتماعی، و سمت دیگر خانواده و ارتباطات عاشقانه. صرف این‌که شخصیت‌های داستان زن هستند، نمی‌توانیم هیچ‌کدام از این موارد را به زنان محدود کنیم و برچسب زنانگی روی کتاب بزنیم؛ اما روایتی که نسیم مرعشی از زبان سه دختر برای ما خلق می‌کند، باعث شده همذات‌پنداری به اوج خود برسد و بخش اعظم این کتاب را خانم‌ها تشکیل بدهند. پاییز فصل آخر سال است در سال ۱۳۹۳ توسط نشر چشمه به چاپ و انتشار رسید. برای آشنایی بیشتر با داستان و ویژگی‌های این کتاب و خرید اینترنتی آن، با ما در این مطلب همراه باشید.

موضوع کتاب پاییز فصل آخر سال است

موضوع کتاب دربارهٔ سه دختر به نام‌های شیلا، روجا و شبانه است و با روایت دو روز از زندگی هرکدام از آن‌ها، در اصل کتاب به ۶ بخش تقسیم شده است. با شروع کتاب می‌فهمیم چیزی که بیشترین تحسین‌ها را نسبت به کتاب نسیم مرعشی برانگیخته، انسجام کلامی و زبانی در ساختن یک لحن زنانه است. شخصیت‌های کتاب هرکدام به دغدغه‌ها و افکار و گذشتهٔ خود وصل‌اند و وقتی داستان سه دوست ساده را در یک داستان می‌خوانیم، می‌فهمیم که انسان‌ها در حقیقت چقدر از درون هم دورند و چقدر شناخت کمی از یکدیگر دارند. داستان کتاب از سه روایت تشکیل شده که آن را از زبان هر سه دختر می‌خوانیم و نیمی از آن در تابستان و نیم دیگرش در پاییز رخ می‌دهد. «پاییز فصل آخر سال است» از آدم‌هایی حرف می‌زند که در فضای تلخ و مأیوس‌کننده و سرد جهانی که از آن ناگزیرند، ادامه می‌دهند تا فقط با ایستادن و وقفه‌ها بجنگند. انتخاب برای آن‌ها دیگر معنایی ندارد و هر عملی که به آن دست می‌زنند، در واقع به دست نامرئی سرنوشت رخ داده است و این اراده فقط یک توهم است. یکی بی‌هیچ دلخوشی زندگی می‌کند و حالا وقت انتخاب است؛ یا ادامه دادن به زندگی مثل یک مردهٔ متحرک یا مهاجرت برای همیشه و زندگی در غربت تا آخر. یکی می‌خواهد که حق خود را از اجتماع بگیرد و به اندازه‌ای که تلاش کرده از جامعه‌اش پاداش بگیرد؛ اما با جریان رودخانه‌ای از سیاهی مواجه می‌شود و تا چشم به هم می‌زند، می‌بیند که سیاهی تمام دور و برش را احاطه کرده است. یکی منجی خود را در لباس عشق جستجو می‌کند و تمام چیزی که می‌خواهد، همراهی خانواده است. این سه دختر نماد تنهایی یک اجتماع متحد از زنان هستند که در سه قشر نویسنده آن را تبدیل به نماد می‌کند؛ اما حرف‌های نویسنده در این‌جا تمام نمی‌شود و لابه‌لای این رنج‌های زنانه و آرزوهای کودکانه، مفاهیم مهم‌تری را دنبال می‌کند که به دیگر جنسیت در آن نقشی ندارد.

نسیم مرعشی؛ زنانگی در ادبیات امروز

اگر دنبال نویسندگان زن در تاریخ معاصر ایران بگردیم، به اسم‌های زیادی برنمی‌خوریم؛ این درحالی‌ست که بخش چشم‌گیری از تراکنش‌های بازار کتاب در آمریکا، از طریق نویسندگانی مثل «جوجو مویز و میشل اوباما» ست. حتی می‌توانیم راه دور نرویم و «الیف شافاک» را با کتاب مشهورش «ملت عشق» مثال بزنیم. فارغ از این‌که این کتاب‌ها تا چه اندازه بار ادبی دارند و از غنای هنری برخوردارند، زنان می‌توانند نقش مهمی را در پویایی و تکامل ادبیات ایفا کنند. تقریباً همیشه نویسندگان مرد بهترین داستان‌ها را می‌نوشته‌اند و آثار نویسندگان زن، به جز چند مورد مثل امیلی برونته و آگاتا کریستی و جورج الیوت و ویرجینیا ولف و چند مورد دیگر، دی رده‌ای پایین‌تر از آن‌ها قرار می‌گرفته. اما تعداد حالا نویسندگانی مثل نسیم مرعشی در ایران درحال افزایش است؛ کسانی که می‌دانند باید چطور راه زنان نویسندهٔ پیش از خود را ادامه دهند. نسیم مرعشی در سال ۱۳۶۲ به دنیا آمد و می‌توانیم حدس بزنیم که از سنین نوجوانی، فعالیت‌های ادبی خودرا شروع کرده است. جالب این‌که مثل بیشتر نویسندگان و علاقه‌مندان به ادبیات در نسل جوان، او هم در دانشگاه نه در رشتهٔ زبان و ادبیات فارسی، که در یک رشتهٔ فنی-مهندسی تحصیل کرده! پس از گذراندن دورهٔ کارشناسی در رشتهٔ مهندسی مکانیک، نسیم مرعشی به طور حرفه‌ای به ادبیات روی آورد و مشغول نوشتن داستان شد. پاییز فصل آخر سال است اولین کتاب اوست و می‌توانیم حدس بزنیم چرا نویسندگان و منتقدان زیادی به نبوغ ادبی او اعتقاد داشته و دارند! او در اولین اثرش توانست توجه بسیاری را به خود جلب کند و پس از سه سال، در سال ۱۳۹۶ با انتشار کتاب «هرس» اثر تازه‌ای را برای هوادارانش به بازار آورد. این کتاب نیز با همکاری نشر چشمه به چاپ رسید و استقبال‌های زیادی را به همراه داشت.

سبک نوشتاری نسیم مرعشی

برای نویسنده‌ای که تازه در ابتدای راه است و دههٔ اول نوشتنش را می‌گذراند، هیچ منتقد و استادی نسخهٔ سبک‌شناسی نمی‌پیچد! آثار نویسنده‌های بزرگ شاخصه‌هایی دارد که در طول ده‌ها سال پخته می‌شود و وقتی ملکهٔ ناخودآگاه شخص شد، در تار و پود داستان‌هایش هم پیدا می‌شود. اما قلم نسیم مرعشی به زبان‌های کهن کمتر پیوند خورده و تلاش می‌کند تا با استفاده از زبان مدرن، عناصر مدرنی را نیز به‌کار بگیرد که در داستان نقش مهمی ایفا می‌کنند. اما هنر نویسندگی در همین قلم مستقل و به قول خود نویسنده، «زنانه» نیز به چشم می‌خورد و خواندن کتاب را برای ما لذت‌بخش می‌کند. فکر می‌کنم درصد بسیار کمی از خوانندگان بوده‌اند که با کتاب پاییز فصل آخر سال است ارتباط خوبی نگرفتند، اما حتی همین افراد هم به کشف‌ها و تصویرسازی‌های ادبی که نسیم مرعشی در قلب کتابش جا داده، اشاره می‌کنند. فضاسازی او در داستان‌هایش یادآور سرما و تلخی‌ست و تلاش او بر این است که با اشاره به مکتب طبیعت‌گرایی (ناتورالیسم) -و البته نه پیروی از آن به طور جدی- جدال انسان با دنیا و بیگانگی او در این جهان بزرگ را، به تصویر بکشد.

جملاتی از کتاب پاییز فصل آخر سال است

خیلی وقت است که داریم ادا در می‌آوریم، ادای خوشبختیِ ساده‌ای که در این بدبختیِ محتومِ ابدی گمش کرده‌ایم…
فکر این که چرا به این جا رسیدیم؟ کجا را اشتباه کردیم؟ کجای خلقت و با کدام فشار شالوده‌مان ترک خورد که بدون این‌که بدانیم برای چه، با یک باد، طوری آوار شدیم روی خودمان، که دیگر نمی‌توانیم از جایمان بلند شویم. نمی‌توانیم خودمان را بتکانیم و دوباره بایستیم و اگر بتوانیم، آنی نیستیم که قبل از آوار بوده‌ایم. اشتباهِ کدام طراح بود که فشارها را درست محاسبه نکرد و سازه‌مان را طوری غیرمقاوم ساخت که هر روز می‌تواند برای شکستن‌مان چیزی داشته باشد؟ فکر زندگی بی‌خنده و بی‌آرزو تکه‌تکه‌ام می‌کند. مثل لکهٔ زشت زرد ماست، روی پیشخان آشپزخانه…
زندگی همه‌جورش سخت است، هر روز سخت‌تر از روز قبل. دارم توی ابرها زندگی می‌کنم. مالیخولیایی شده‌ام. همین کتاب‌ها مالیخولیایی‌ام کرده‌اند، می‌دانم. همین کتاب‌ها که پر از قهرمان هستند. قهرمان‌های سمی. قهرمان‌هایی که هی توی ذهنم به‌هم بافتم‌شان و بزرگ و کوچک‌شان کردم و بالا و پایین‌شان کردم و آخرش یک قهرمان برای خودم ساختم که هیچ‌جا پیدا نمی‌شود.
تنهایی خیلی سخت است شبانه؛ سخت‌تر از زندگی بی‌رویاست. آدم همیشه توی ابرها زندگی نمی‌کند، کم‌کم می‌آیی پایین و آن وقت تنهایی از همه‌چیز سخت‌تر می‌شود… می‌دانم…! «این چیزی شدن» را چه کسی توی دهان ما انداخت؟! از کِی فکر کردیم باید کسی شویم یا کاری کنیم؟! این‌همه آدم در دنیا دارند نباتی زندگی می‌کنند؛ بیدار می‌شوند، می‌خورند، می‌دوند و می‌خوابند. همین. مگر به کجای دنیا برخورده؟!
خوبی چت همین است؛ هر وقت بخواهی چیزی می‌گویی و هر وقت نمی‌خواهی نمی‌گویی و بدون خداحافظی گم می‌شوی! می‌توانی با بغض بخندی و هیچ‌کس نفهمد داری گریه می‌کنی… می‌توانی جواب حرفی را که دوست نداری ندهی، دست‌هایت را زیر چانه بزنی خیره شوی به مانیتور و بگویی سرم شلوغ است. می‌توانی پشت کامپیوتر بنشینی و خاموش شوی. در یک لحظه اسمت لای اسم آدم‌ها گم شود و هیچ‌کس نگرانت نشود.
بالای مژه‌ها خط سیاه می‌کشم. کج می‌شود، مثل همیشه. مثل تمامِ خط‌های زندگی‌ام که کشیدم و کج شد و پاک کردم و باز کشیدم و باز کج بود. مثل شب‌های مشق که صدبار با مداد قرمز لای «بابا» های سیاه، خط می‌گذاشتم و خراب می‌شد و پاک می‌کردم و باز می‌کشیدم و باز خراب می‌شد و من می‌ماندم و دفتر پاره…
تو دلت رفته بود، ماندن نداشتی دیگر. هیچ‌کس نمی‌توانست نگهت دارد؛ چه برسد به من، که دست‌هایم دور تن‌ات باز بود و خودم پَرَت دادم. مثل کبوتر در آسمان، جلو چشمم بال زدی و دور شدی و دور شدی تا دیگر ندیدمت. حالا دیگر هرچقدر هم زل بزنم به آن تکهٔ آبی‌ای که در آن محو شدی و فریاد بزنم «من هنوز عاشقانه‌هایم را نخوانده‌ام»، برنمی‌گردی…
  • مشخصات کتاب
  • نقد و بررسی
  • پرسش و پاسخ
نام کامل کتاب پاییز فصل آخر سال است
ژانر داستانی، عاشقانه، ادبیات معاصر
تعداد صفحه ۱۸۹
قطع رقعی
نوع جلد شومیز
وزن ۱۸۰ گرم
شابک ۹۷۸۶۰۰۲۲۹۴۸۲۱
نقد و بررسی کاربران (۱)

۴

۲ نظر
۵
۴
۳
۲
۱
sort
مرتب سازی بر اساس
جدید ترین محبوب‌ترین بیشترین امتیاز کمترین امتیاز
کتابچی
star-fillstar-fillstar-fillstar-outlinestar-outline
۱۴۰۱/۰۱/۱۱

«پاییز فصل آخر سال است» نوشته «نسیم مرعشی» یکی از نویسندگان جوان و خوب ایرانی است. نوع روایت و قلم نسیم مرعشی بسیار منحصر به فرد است. به صورتی که با خواندن جملات آغازین کتاب، احساس متفاوتی که کلمات نسیم مرعشی بر روی ذهن و قلبتان می‌گذارد کاملا ملموس است. این کتاب از دو بخش کلی تشکیل شده است. تابستان و پاییز. هر بخش این کتاب خود از سه تکه دیگر تشکیل شده است و کل داستان کتاب در ۶ فصل بررسی می‌شود. داستان این کتاب حول محور سه دوست به نام‌های روجا، شبانه و شیلا است. هر دو فصل این کتاب از زبان یکی از این سه دوست بیان می‌شود. می‌توان گفت که کتاب روایت و بیانی زنانه دارد. چرا که تمام اتفاقات از دیدگاه و دریچه نگاه این زنان بررسی می‌شود. شاید کمی مشابه فضای زنانه رمان «چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم» زویا پیرزاد. هرکدام از این سه دوست دغدغه‌های خاص خود را در زندگی دارند. یکی دغدغه مهاجرت و رفتن، یکی دغدغهٔ عشق و همسری که رفته و او را تنها گذاشته و دیگری دغدغه خانواده و برادر معلول خود را دارد. شاید برجسته‌ترین ویژگی این کتاب قلم نسیم مرعشی باشد. قلمی که آرام و روان بر چشم و ذهن شما جاری می‌شود. از دیگر کتاب‌های نسیم مرعشی می‌توان به «هرس» اشاره کرد. این کتاب هم از انتشارات چشمه چاپ و منتشر شده است.

نمونه کتاب